چمدان :  دکتر حکمت الله ملاصالحی عضو هیأت علمی باستان شناسی دانشگاه تهران در یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار  چمدان قرار داده نوشت:

طرح هوشمندانه تاسیس وزارت میراث فرهنگی هنگامی به تصویب مجلسیان شورای اسلامی می‌رسد که تیشه‌های تجاوز و تخریب و تاراج مآثر تاریخی و آثار باستانی و منابع و مواریث فرهنگی کشور اینک به ریشه‌ها رسیده است و ریشه‌ها را نشانه گرفته است. ریشه‌های اقتدار و انسجام و اتفاق ملی و پیوند و پیوستگی تاریخی و مدنی و معنوی یک ملت را. ملتی تاریخی و کهن را. می‌باید به این واقعیت غم انگیز اذعان کرد که حال مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور نه تنها خوب و مساعد نیست که بیش از هر زمان وخیم و غم انگیز و نگران کننده است. متاسفانه هنوز هیچ انگیزه و اندیشه و اراده و عزمی ملی و استوار در دولتیان و مجلسیان و قضائیان و مدیران و میراثیان مُلک و ملت دیده نمی‌شود که درصدد بهبود وضع موجود اقدامی جدی بعمل آورند و بخواهند از وسعت و شتاب گرفتن تجاوز و تخریب و تحریف و تطاول و تاراج مآثر تاریخی و محوطه‌ها و آثار باستانی و منابع و مواریث فرهنگی کشور بکاهند.

فراموش کرده‌ایم که ارض تاریخ و جغرافیای تاریخی جامعه و جهان بشری ما زلزله‌خیز‌تر از ارض طبیعت و جغرافیای طبیعیست. همه فرهنگ‌ها، همه تمدن‌ها و همه جامعه‌ها روی گسل‌ها و کمربندهای زلزله‌خیز ارض تاریخ بنیاد پذیرفته‌اند. در هنگامه وقوع زلزله خفتگان و جامعه‌ها و جمعیت‌های خفته آسانتر زیر آوار ساختارهای فروریخته به فلاکت افتاده‌اند و به هلاکت رسیده‌اند و مدفون شده‌اند. حاکمان و مردمان هر جامعه‌ای خفته‌تر و از شرایط و مقتضیات و ملزومات و اوضاع و تحولات زمانه خود بی‌خبرتر، در هنگامه وقوع زلزله‌ها و تکان‌های تاریخی آسیب‌پذیرتر و در معرض خسارات و تلفات بیشتر و بی‌دفاع‌تر. متاسفانه هنوز دولتیان و مجلسیان و قضائیان و نظامیان و مدیران جامعه ما چنان که حاکمان و مدیران و نظام‌های سیاسی بسیاری از جوامع روزگار ما نه می‌دانند و نه آنکه می‌خواهند بدانند و بشناسند و بفهمند و بپذیرند در چه عصر زلزله‌خیز و شیشه‌ای و شکننده و آسیب‌پذیر و آتشناکی بسرمی‌برند و چه برهوت هول‌انگیز و چه قحط سالی انسانیتی پیشاروست!

متاسفانه در سرزمین ریشه‌ها نیز نشانه گرفتن ریشه‌های یک ملت امر اتفاقی نیست. ایران سرزمین ریشه‌هاست. این یک ادعا و عرضه کالای فخر در بازار مکاره فخرفروشان نیست. آنقدر شواهد و قرائن باستان شناختی و مستندات تاریخی و مصادیق و مواریث فرهنگی مهر تأیید بر آن می‌نهند که نیاز به گشودن و گستردن طومار توضیح واضحات و تکرار مکررات در مباحث اکنون ما نیست. بهره‌مندی از آگاهی و فهم درست تاریخی و قدرت تحلیل درست رویدادها و ردگیری و رصد با دقت و مراقبت تحولاتی که در جامعه و جهان و تاریخ عصری که در آن بسر می‌بریم؛ یک ضرورت است. ضرورتی حیاتی و فوری و اجتناب ناپذیر. حاکمان و مردمان هر جامعه‌ای به اندیشه و آگاهی و معرفت تاریخی مجهزتر و دست و دامنشان از حکمت و خرد و منطق تحلیل درست و دقیق رویدادها و تفسیر و تعریف راست و روشن واقعیت‌ها و فهم عمیق و وثیق تحولاتی که در درون و بیرون مرزها و جغرافیای سیاسی و تاریخی و فرهنگی مُلک و ملت و میهنشان بوقوع می‌پیوندد؛ پرتر و پربارتر، هم پیروزمندتر، هم در وقوع زلزله‌ها و تکان‌ها و تنش‌ها و چالش‌ها و آسیب‌های تاریخی ایمن‌تر و مصون‌تر.

وقتی طرح تاسیس وزارتی، کرسی صدراتی و نهاد ریاستی در جامعه مطرح می‌شود طبیعیست که از پیشنهاد دهندگان چنین طرح‌هایی پرسیده شود انگیزه و اندیشه آن‌ها از طراحی و تدوین و پیشنهاد طرح‌هایشان چه بوده است؟ چه نیت و غرض و هدفی را در سر داشته‌اند؟ تا چه میزان مصلحت و منفعت مُلک و ملت در طرح هایشان مورد توجه و مد نظر قرار گرفته است؟ چه حکمت و خرد و منطق و ضرورتی در پس پشت طرح‌ها‌یشان است و چه توجیهی منطقی برای طرح‌های پیشنهادی خود دارند؟ عقل و منطق هم ایجاب می‌کند به چنین پرسش‌هایی پاسخ گفته شود. پاسخ‌های روشن و توضیحات بسنده و قانع کننده. هر چند در حیطه مباحث فشرده و کوتاه این قلم نیست که یک به یک پرسش‌های مطرح شده پاسخ بگوید و به تفصیل درباره هر کدام توضیح بدهد لیکن بی‌تفاوت هم از کنارشان نمی‌گذرد.

طرح تاسیس وزارت مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی را اگر جماعتی از نخبگان کشور استرالیا یا نیوزلند به دولتیان و مجلسیان کشور خود پیشنهاد می‌دادند ممکن بود تا حدی شوخی تعبیر شود. یا اگر طرح تاسیس وزارت حفاظت مآثر تاریخی و مواریث شیعه در سرزمین حجاز به ملکزاده‌های وهابی آل سعود داده می‌شد بیشتر طنرآمیز می‌نمود و خیال‌ورزی‌های شاعرانه تا واقعیت!

امّا ایران که استرالیا و نیوزلند یا عربستان ملک‌زادگان آل سعود نیست. ایران که شیخستان‌های کرانه‎های جنوبی خلیج فارس نیست. ایران که سرزمین آلاسکا و ایسلند و فنلاند نیست. ایران که جعل تحولات دوره جدید نیست. ایرانیان که "ناسیون‌ها" و "نیشن‌های"(Nations) دیروز و امروز نیستند. اصلا" مسئله ایران، مسئله دیروز و امروز عالم جدید نیست. جغرافیای تاریخی، فرهنگی و اقلیم و عالم معنوی ایران که در حصار مرزهای سیاسی و سرزمینی دوره جدید در نمی‌گنجد. جغرافیای پیچیده و پرچین شکن و فراخ جهانی ایرانی خود به تنهایی یک قاره عظیم تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنویست. بخش اعظم این قاره بزرگ تاریخی این اقلیم و عالم معنوی این جغرافیای فراخ و پرچین و شکن مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی بیرون از قلمرو و جغرافیای سیاسی و سرزمینی اکنونش قرار گرفته‌اند و واقع شده‌اند و هم اکنون نیز واقع هستند. آن بخش هم که در درون مرزهای اکنونش قرار می‌گیرد هم به لحاظ تعدد و تنوع و تکثر و تراکم و حجم ابنیه و مآثر تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌های باستانی و کیفیت وغنای مواریث فرهنگی بی‌اغراق ایران را در زُمره کشورهایی قرار می‌دهد که شمارشان از شمار انگشتان یک دست بیش نیست.

این تنوع و تعدد و تکثر و تراکم و رنگارنگی و حجم سنگین و غنای مآثر تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌های باستانی و مواریث فرهنگی مسئولیت مردمانی را که از خوان ضیافت آن تغذیه می‌کنند و قوت و قوّت می‌گیرند خطیرتر و سنگین‌تر می‌کند. اصلا" ایرانی بودن مسئولیتیست بس خطیر. صیانت از مآثر تاریخی و مواریث مدنی و معنوی این قاره عظیم و جغرافیای پرچین و شکن و پیچیده تاریخی و فرهنگی و سرزمین ریشه‌ها مسئولیتیست بس گرانتر. چه بسا ما اگر در کشور فنلاند و استرالیا و کانادا متولد شده بودیم این چنین فشار و سنگینی تاریخ را بر شانه خویش احساس نمی‌کردیم. تصادفی نیست آنها که احساس کردند؛ تحمّل بر شانه کشیدن بار و فشار سنگین چنین مسئولیتی را ندارند هجرت کردند و به کشورهایی رفتند که تاریخ بر شانه‌هایشان بارهای سبکتری می‌نهاده است و فشارش بر شانه‌هایشان گران نبوده است. بی‌مسئولیت‌تر و بی‌دغدغه تر زندگی کرده‌اند.

ایران یک جغرافیای تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنوی معمولی و متعارف نیست. صیانت از وحدت و وفاق ملی و انسجام و اقتدار مدنی و معنوی و پیوند و پیوستگی تاریخی این ملت کهن این سرزمین ریشه‌ها این اقلیم و عالم معنوی، بدون شناخت عمیق تاریخی بدون آگاهی و فهم درست از مقتضیات و ملزومات و تحولات عصری که هم نامتعارف است هم پارادوکسیکال در نوع خود هم فوق پیچیده و شیشه‌ای و شکننده و خطرخیز می‌تواند اثرات و تبعات زیانبار و پرهزینه برای مّلک و ملت درپی داشته باشد. بی‌خبری تاریخی برای جامعه ما طی قرون اخیر بغایت خسارتبار، پرهزینه و ویرانگر بوده است. ویرانی‌هایی که هیچ جبرانی بر آن مترتب نیست. خسارت‌هایی که دشوار ترمیم می‌پذیرند یا گاه اصلا" ترمیم نمی‌پذیرند و ترمیم نمی‌شوند؛ متاسفانه این برزخ بی‌تاریخی و بی‌خبری همچنان گربیان و گلوی جامعه ما را می‌فشارد. همچنان لطمات و خسارات سنگین و جبران نا پذیری را برای کشور در پی داشته است.

صیانت از مواریث فرهنگی و حفاظت از ابنیه و مآثر تاریخی و محوطه‌ها و مکان‌های باستانی بیش و کم در همه جوامع روزگار ما بصورت یک مسئله درآمده است. در هیچ دوره‌ای هم جوامع این چنین در مقیاسی جهانی و انسان‌شمول با بحران صیانت از مواریث فرهنگی و حفظ و نگهداری و پاسداری مآثرتاریخی و محوطه‌ها و مکان‌های باستانی مواجه نبوده‌اند. در هیچ دوره‌ای در گذشته منابع و مواریث فرهنگی این چنین گسترده برای جوامع موضوعیت نداشته است. اصلا"مسئله نبوده است. موضوعیت کثیرالاضلاع و کثیرالافعال و کثیرالاهداف نداشته است. برای جوامع گذشته موضوع معرفت به مفهوم مدرن آن نیز نبوده است. مردمان فرهنگ‌ها و جوامع گذشته در درون میراث خود در درون سنت تاریخی خود زیر آسمان اقلیم و عالم خود زندگی می‌کردند. سکنی داشتند. گسستی در میان نبود. شکاف و شقاقی میان آنها با میراث فرهنگی خویش اتفاق نیافتاده بود. عالم جدید عالم تجربه گسست‌های بی‌سابقه و مغاک‌های عمیق میان اکنون انسان و گذشته اوست. تصادفی نیست که مفهوم گذشته این چنین پر رنگ و غلیظ در نظام دانایی دوره جدید در اندیشه تاریخی انسان عالم مدرن دامن زده می‌شود. این نیز تصادفی نیست که برای انسان عالم مدرن، گذشته تمامیت تاریخ آدمی بمثابه ماده معرفت، ماده اندیشه تاریخی او وجب به وجب و لایه به لایه کاویده و کشف و تفسیر و تعریف می‌شود و آثار و اثقال ارض تاریخ آدمی زیر سقف موزه‌های عالم مدرن به تماشا نهاده می‌شود. تاریخ جهان، میراث جهانی اینک ماده تاریخ اوست و او با ماده تاریخ و گذشته بشری عالم خویش را صورتی نو می‌بخشد. پدیده موزه‌های عالم مدرن صورت و سیمای نو اوست.



معضل جدی جامعه معاصر ما چنانکه بسیاری از جوامع دیگری که بیش و کم شرایط تاریخی و موقعیت مشابه ما را تجربه می‌کنند این است که دیگر نه در درون سنت و جغرافیای تاریخی و نه درون میراث فرهنگی و نه زیرسقف اقلیم و عالم معنوی خود زندگی می‌کنند نه قطار تاریخشان روی ریل‌های ارزش‌ها و نظام دانایی و اندیشه تاریخی عالم مدرن حرکت می‌کند. نه مبداء حرکت مشخص است نه مقصد مسافران معین! این سرگشتگی و آشفتگی و آشوبناکی و برزخ بی‌تاریخی را شما هم در رفتار حاکمان ودولتیان هم در نحوه زندگی و افعال و اعمال مردمان این جوامع به عیان و آشکارا می‌بینید.

قربانی چنین اوضاعی بیش از همه منابع و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی این جوامع بوده‌اند. بی‌خبری و به نسبتی هم می‌تواند خطر خیز باشد هم خسارتبار و ویرانگر. چنان راه را گم کرده و در چنان مسیرهای گژی گرفتار خواهی آمد که تصورش در ذهن نگنجد. ما اینک در مرز دوعالم دو جغرافیای تاریخی ایستاده‌ایم. یکی عقبه تاریخی، فرهنگی، مدنی و معنوی عظیمی که از آن برآمده‌ایم. سنت تاریخی و میراث مشترکی که ریشه‌های ماست و هزاره‌ها از آن قوت و قوّت گرفته‌ایم و بالیده‌ایم و توانسته‌ایم پیوند و پیوستگی تاریخی خود را به عنوان یک ملت حفظ کنیم و پاس بداریم و دیگر تاریخ متجددی که با تحولات و دستآوردهای بی‌سابقه‌اش چهره تاریخ، فرهنگ، جامعه و جهان بشری ما را در مقیاسی جهانی و انسان شمول دیگرگون کرده است.

رمز بقای ما معرفت و فهم درست و تعریف شفاف و روشن ما از هر دوست. از هر دو سنت تاریخی از هر دو نظامی از ارزش‌ها. البته با چشمی واقع‌بین و با حکمت و خرد و هوشمندی. اتفاقا" ایران ریشه‌ها، ایران تاریخی، ایران نبوی از این منظر دستش آن چنان هم تهی نیست. هم از سنت و منابع و ذخایر فکری و فلسفی پرمایه و غنی در بازخوانی سنت تاریخی و میراث مدنی و معنوی خویش برخوردار است هم در شناخت دیگری که اینک با سیلابی از دستآوردهای بی‌سابقه‌اش در تاریخ او حضوری پررنگ دارد و بر نحوه بودن و سبک زندگی او تأثیر نهاده است بهرمند است.

باری در این عصر آتشناک و شعله خیز در غفلت و بی‌خبری تاریخی، فلّه‌ای و هیئتی دولتداری و احساسی کشورداری کردن همان است و کشور را در شکارگاه جانوران درنده حیات وحش و گرگ‌های عالم مدرن که از هر سوی طنین صدای گوش خراش زوزه‌شان بگوش می‌رسد؛ رها کردن همان. در زلزله‌ها و تکان‌های سخت و سنگین تاریخی خفتگان بسیاری را شاهد بوده‌ایم که در خواب زیرآوار زلزله‌ها و تکان‌های سنگین تاریخ جان سپرده‌اند بی‌آنکه تکان و لرزشی را حس کرده باشند.

آنها که برهوت انسان بودن و قحط‌ سالی انسانیت را نمی‌بینند آنها که صدای گوش خراش و سنگین زنگ‌های خطر فروپاشی ستون‌های استوار سنت‌های معنوی و برج های بلند میراث ارزش‌های کهن را نمی‌شنوند آنها که مخاطرات سخت و سنگین پیشارو را که هرآن ممکن است با فشار دکمه‌ای سر از شعله‌های آتش یک درگیری تمام را عیار در مقیاسی جهانی و فراگیر و جهانشمول سر برکشد نمی‌بینند یا خوابند یا خود را بخفتگی زده‌اند یا چنان کامشان مست و خمار باده‌های نو بنو زر و زور است که عقل و هوششان را از کار انداخته و مختل کرده است.

پس از وقوع انقلاب بهمن پنجاه و هفت اوضاع بنحوی در جامعه ما رقم خورد و جریان حوادث در مسیری به حرکت درآمد که عنایت و اعتناء به مآثر تاریخی و فکر صیانت از منابع و مواریث فرهنگی از اولویت برنامه‌های توسعه کشور خارج شده و به حاشیه کشانده و رانده شد. باستان شناسان سخت مورد بی‌مهری قرار گرفتند و ناباستان شناسان فرصت را غنیمت شمردند و بر جایگاه باستان‌شناسان تکیه زدند. سازمان میراث فرهنگی جدید التاسیس که جایگزین مرکز باستان شناسی شده بود دهه به دهه از وزارتی به وزارت دیگر و از نهاد ریاست جمهوری دوره پیشین به نهاد ریاست جمهوری دوره سپسین پاس داده می‌شد و هر بار نیز بر شانه نحیفش سازمان دیگری را تحمیل می‌کردند و می‌نهادند.

دیگر نه اراده و عزمی استوار و نه انگیزه و اندیشه و اشتیاقی قوی در جان انقلابیون بود و نه در سر باستان شناسان کشور که بخواهند بپای حفاظت و مرمت و زنگارزدایی و بهبود و بهسازی و بازسازی ابنیه و مآثر تاریخی و صیانت از مواریث فرهنگی مُلک و ملت خود، سرمایه بریزند و عمر هزینه کنند. البته مادام که چنین آگاهی و اراده و عزم و اشتیاقی در میان نیست امید به بهبود وضع و کاستن از وخامت حال غم‌انگیز و نگران کننده مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور توهمی بیش نیست.

خلاءها و حفره‌ها و مغاک‌های فکری که پس از انقلاب در جامعه ما پدید آمد متاسفانه دهه به دهه در حوزه میراث فرهنگی بیش از پیش ژرف‌تر و ژرف‌تر و عبورناپذیرتر شد و هجوم به مآثر تاریخی و تجاوز به حریم محوطه‌های باستانی و تخریب و تاراج اشیاء و آثار باستانی چنان رونق گرفت و چنان نهادینه شد که دیگر کسی احساس شرم از خیانت و قباحت فعل و عملی که علیه مُلک و ملت خود مرتکب شده بود نمی‌کرد. کارد را چنان تا استخوان مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی کشور فرو بردند و چنان شرم خیانت به ناموس میراث کشور را از فرهنگ و آداب و ادب زندگی مردمان زدودند که قاضی، قاچاقچی آثار و اشیاء باستانی از کاردرآمد و از مسند حرفه قضاوتش خیانت به ناموس میراث مُلک و ملت سر برآورد! تا توانستند حدیث و روایت و اجتهاد جعل کردند تا آسان‌تر و ایمن‌تر و آسوده خاطرتر ناموس میراث مُلک و ملت خود را در بازار مکاره سود و سودا به بیگانه بفروشند. چه نسخه‌های نفیس خطی و بی‌نظیر قرآنی و غیرقرآنی و چه حجم سنگینی از آثار و اشیاء نفیس و بی‌بدیل که در همین دهه‌ها از کشور به بهای اندک خارج نشد به بیگانه فروخته نشد! از کندن در و پیکر ضریح این امام زاده و محراب و کاشی و کتیبه پیشانی این مسجد و آن بنای تاریخی و سنگ‌های قبور تاریخی این شهر و آن روستا هم نگذشتند! چه شمار کثیری از ابنیه و آثار و بافت‌های تاریخی و محوطه‌های باستانی که در همین ده‌ها و سال‌ها که تخریب و محو کامل نشد!

آقای حسن حبیبی در زمان دولت آقای خاتمی فرصت را غنیمت دانست و از موقعیت و نفوذ خود بعنوان معاون اول رئیس جمهور استفاده برد و مجوز تاسیس موزه‌های خصوصی را به تصویب رساند و برای سرپوش نهادن تصمیم باطلی که گرفته بود ماه‌ها شو تبلیغ باز‌گرداندن نسخه شاهنامه تهماسبی را در موزه هنرهای معاصر به راه انداخته و برایش تبلیغ می‌کرد و صدا و سیمای ناملّی نیز پررنگ و غلیظ بازتابش می‌داد.

در دو دولت نامحمود نهم و دهم عرصه بر میراث و میراثیان تنگ‌تر شد و این بار مدیران بی‌مشی و مرام و مروت و ناحمید و ناستوده و ناآزاده، رسمی‌تر و عملی‌تر و علنی‌تر و بی‌شرمانه‌تر به میدان آمده بودند و با تخریب آثار و اشیاء تاریخی ارزشمند برای درسرپوش نهادن خباثت اعمال خود و خیانتی که علیه مُلک و ملت مرتکب شده بودند شوی منشور کورش را در موزه ملی به راه می‌انداختند و تبلیغ میهن دوستی می‌کردند و سرانجام کار و کارد خیانت و خباثتشان را تا استخوان ستون فقرات پیکر نحیف سازمان فرو بردند و در تصمیمی بی‌سابقه و باطل و خائنانه به کمک و وساطت عُمّال خود در سازمان ساختمان مسعودیه را از میراثیان و باستان شناسان ستاندند و معاونت‌های سلاخی شده سازمان را به شهرستان‌ها پراکندند و محصول یک قرن، خرمنی از پژوهش‌های عملی و میدانی و مطالعات نظری باستان شناسان و میراثیان کشور را که اسناد بی‌بدیل تاریخ و فرهنگ و باستان شناسی مُلک و ملت بود بتاراج دادند.

آن مدیر ناحمید آن دولت نامحمود و نامسعود اینک زندانی اعمال خویش است و در بند افکار باطلش. دریغ و صد دریغ و تاسف و صد تاسف که دولتیان تدبیر و امید در حوزه میراث گام بر گام دولتیان نامحمود نهم و دهم نهادند و به کمک و وساطت عوامل و عناصر خود در سازمان و گماشتن مدیران ناباستان شناس‌تر، سازمان را تا شرکتکده سود تقلیلش دادند و برای سر پوش و درپوش نهادن افعال و اعمال سوداگرانه و میراث ستیزانه خود شو و نمایش اشیاء و آثار موزه لوور را در پژوهشکده میراث سازمان براه انداختند. این‌ها همه در سکوت مجلسیان و قضائیان در کشور ما طی دهه‌های جامعه پسا انقلابی ما علیه مُلک و ملت اتفاق افتاده است." من لا ایمان له لمن لا امانه له" آنکه را ایمان نیست امانتداری هم نیست.

باری و به هر روی تاسیس وزارت میراث فرهنگی کوچکترین گامیست که می‌توان درصیانت از جغرافیای عظیم تاریخی و مدنی و معنوی ایران این سرزمین ریشه‌ها برگرفت. جغرافیای پرچین شکنی که به هر سوی هم بسوی قاره شرقی هم به جانب غربی بال گسترده است و در درون همین تقدیر تاریخ و فرهنگ و میراث مشترک با فرهنگ‌ها و اقوام و ملل دیگر و در بستر داد و ستدها و برهم کنش‌های گسترده با جوامع دیگر با قاره های فرهنگی و مدنی و معنوی دیگر بالیده و درخشیده و تداوم یافته و پیوند و پیوستگی خود را چونان یک جغرافیای تاریخی یک اقلیم و عالم مدنی و معنوی چونان یک ملت و هویت مستقل چونان یک قلمرو فرهنگی با اوصاف و اطوار و احوال خاص خود حفظ کرده است.

مرکز باستان شناسی پیش از انقلاب بهمن پنجاه و هفت با همه کاستی‌هایی که داشت موفق شده بود زیرخیمه‌اش نسلی از باستان شناسان و میراثیان میهن را کنارهم بچیند بپرورد که شناخت تاریخ ملی و صیانت از مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی مُلک و ملت برایشان یک مسئله بود. برایشان موضوعیت داشت. موضوعیتی محوری و مهم . پای سود و سودا در میان نبود. نجابت و مناعت و اراده و عزم و اشتیاق شناخت تاریخ ملی و حلاوت حس کنجکاوی‌های معرفت ورزانه که در طینت آدمیست در جان آن نسل از باستان شناسان و میراثیان پیش آهنگ میهن بیدار و فعال بود.

متاسفانه پس از انقلاب بساط شناخت تاریخ ملی برچیده شد. انگیزه و اراده و عزم و اشتیاق صیانت از مآثرتاریخی و حفاظت از حریم محوطه‌ها و مکان‌ها و آثار باستانی و مواریث فرهنگی کشور چراغش دیگر بی‌فروغ شده بود به تدریج به خاموشی می‌رفت و دل باستان شناسان و میراثیان میهن را گرم نمی‌کرد و عقل و هوششان را دیگر روشنایی نمی‌بخشید. متاسفانه با یک میراث و باستان شناسی بی‌انگیزه و اندیشه و خفته و بی سر، هر کاری را می‌توان کرد. به هرسویش می‌توان کشاند و راند. بسوی وسوسه‌های سود و سودا. بسوی افروختن قبیله گرایی‌های ساخته و پرداخته ذهن‌ها و فکرهای باطل نظام‌های سلطه فرامنطقه‌ای. بسوی تخریب و تحریف تاریخ یک ملت. نه ملت دیروز امروز نه"نیشین‌ها" و"ناسیون" های برآمده از طوفان تحولات عالم مدرن. بلکه تخریب و تحریف و تحقیر تاریخ ملتی تاریخی. ملتی نبوی. ملتی تاثیرگذار بر تاریخ جهانی. ملتی تاریخی با ریشه‌های کهن و مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی فوق‌العاده غنی و پرمایه.

مآثرتاریخی، مواریث فرهنگی این سرزمین ریشه‌ها این جغرافیای تاریخی و فرهنگی پرچین شکن این اقلیم و عالم معنوی این ایران نبوی اینک جولانگاه و عرصه تاخت و تاز جماعتی بی‌ریشه، بی‌اصل و نسب، نوکیسه‌های تازه به ثروت و دولت و مکنت رسیده و سیری ناپذیراست.

نوکیسه‌هایی که هیچ احساسی هیچ فروغی هیچ گرمی از ایرانی بودن در جانشان نیست! نه عشق به ایران در دل دارند نه دغدغه صیانت از میراث مُلک و ملت در سر!

تاسیس وزارت مستقل میراث فرهنگی و میراث طبیعی یک ضرورت است. ضرورتی فوری و حیاتی برای مُلک و ملت. برای رهایی از قانقاریای فرهنگی که از آن رنج می‌بریم. برای رهایی از قهقرا و سقوط معنوی که جامعه ما را تهدید می‌کند. اتحاد و انسجام و اقتدارملی و مدنی و معنوی ملت و میهن ما را نشانه گرفته است. این ما نیستیم که یک سویه مواریث فرهنگی خویش را حفاظت می‌کنیم. این مواریث فرهنگی ما هستند که ما را در آغوش خود حفاظت می‌کنند.

هیچ شرط زندگی و زنده ماندن برای نوزاد انسان بیرون از جغرافیای تاریخی و فرهنگی که در آن زاده می‌شود ممکن نیست. تصادفی نیست که نوزاد انسان فرهنگی زاده می‌شود. فرهنگی به این معنا که با عالمی از امکانات و استعدادها و توانمایه‌های بالقوه فرهنگ‌پذیری در همان نخستین دم تولد درآغوش مواریث فرهنگی افکنده می‌شود. به اکتساب آنها را از نسل‌های پیشین دریافت می‌دارد. اکتسابا" نیز آنها را به نسل‌های سپسین وا نمی‌نهد.

تعلق خاطر ما به مواریث فرهنگی به جغرافیای تاریخی و اقلیم وعالم معنوی که زیر سقف آن در فضای آن در آغوش آن زاده می‌شویم و پرورش می‌بابیم و آموزش می‌بینیم و زندگی می‌کنیم و شخصیت و هویت ما در درون آن شکل می‌پذیرد؛ عمیق و بنیادی و هستی شناسانه است. نه صوری و نه بیرونی. مآثر تاریخی ماده‌های فیزیکی و کمیت‌های مادی صرف نیستند. صورت‌های کیفی‌اند و محمل معانی توبرتو و لایه به لایه. ذومراتب‌اند و ذو وجه و غنی و گرانبار از معنا و معرفت و نحوه حضور انسانی ما در جهان. بسط وجودی ما هستند در بیرون. مظاهر و مصادیق ملموس و زنده و عینی انسان بودن و نحوه بودن ما هستند در جهان.

آن‌ها که گمان برده‌اند با جعل حدیث و خبر و اجتهاد و استناد به اخبار و روایات موهوم و مجعول می‌توانند به خیانتی که در امانتداری از ناموس میراث کشورخود مرتکب شده‌اند مشروعیت ببخشند؛ توصیه می‌کنم به قرآن هم مراجعه کنند و ببینند کلام و پیام وحیانی قرآن درباره آثار بجای مانده از پیشینیان چگونه است. آیات را ببینید:

"فالیوم نُنجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه و انّ کثیرا" من الناس عن آیاتنا لغافلون"(سوره یونس/92) پس امروز تو را به زره به کرانه می‌افکنیم تا برای آنانکه از پی تو می‌آیند درس عبرتی باشد هرچند که بسیاری از مردمان از آیات ما غافلند).خدای ابراهیم (ع) وموسی(ع) و عیسی(ع) و محمد(ص) از بحر گذشت و اهرام و آثار و اجساد و اجسام فرعونیان همچنان بر کرانه تاریخ ایستاده است.

نسبت عمیق و ژرف وجودی و متعالی و هستی شناسانه انسان را با مآثر تاریخی و مواریث فرهنگی بجای مانده از پیشینیان را در قرآن ببینید:
"وکالذی مرّ قریه وهی خاویه علی عروشها قال انّی یحیی هذه الله بعد مو تها فاماته الله ماته عام ثم بعثهُ قال کم لبثت قال لبثتُ یوما" او بعض یوم قال بل لبثت ماته عام فانظر الی طعامک وشرابک لک یتسن وانظر الی حمارک ولنجملک آیه للناس وانظر الی العظام کیف نُنشزُها ثم نکسوها لحما" فلمُا تبیُن لهُ قال اعلمُ انّ الله علی کل شیء قدیر...." (سوره بقره /259) ویا [داستان] کسی را بر شهری گذشت که سقف‌ها و دیوارهایش فرو ریخته بود؛ [در دل] گفت چگونه خداوند [اهل] این [شهر] را پس از مرگشان زنده می کند؟ آنگاه خداوند او را [بمدت] صد سال میران، سپس زنده کرد؛ [به او گفت چه مدت] در این حال [مانده ای؟ گفت یک روز یا بخشی از یک روز] در این حال [مانده‌ام. فرمود چنین نیست، صد سال [درجنین حالی] مانده‌ای؛ به خوردنی و نوشیدنی‌ات بنگر که [با گذشت زمان] دیگرگون نشده است؛ و به درازگوشت بنگر، [بدینسان] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت؛ وبه استخوان‌ها بنگر که چگونه فراهمشان می‌نهیم، سپس برآنها [پرده] گوشت می‌پوشانیم؛ و هنگامی که [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت می‌دانم که خداوند برهر کاری تواناست (ترجمه بهاءالدین خرمشاهی). ابنیه و مآثر پیشینیان در مرز در "آن" درمیانه "آن" و لحظات و آنات مرزی میان گذشته و اکنون ما ایستاده‌اند. در همین وقت‌ها و زمان‌ها یا دهور تاریخیست که انسان یک "دم" یک "آن" یک لحظه ممکن است در مزر و میانه زمان تاریخی و ابدیت قرار گیرد و در مرز چنان حیرتی خود را بیابد و درچنان خواب ابدیتی فرو رود و برخیزد که یک "لحظه" و"آن" و"دم" ابدیش زمان تاریخی را چنان در نورد و چنان بربال خود گیرد که از زمان و گذشته و اکنون و آینده تاریخی طرفه العینی بیش نماند. این نسبت عمیق متعالی و هستی شناسانه و روحانی و معنوی و وجودی با مواریث پیشینیان و مآثر امم پیشین که در قرآن بارها درباره‌اش سخن رفته است در همه فرهنگ و جوامع پیشین بطور زنده و بشهود وجود داشته است و زیسته و تجربه می‌شده است. عالم جدید عصرتجربه گسست‌های بنیادین و مغاک‌های پرناشدنی میان ماده و معنا، جام و باده، صورت و معنا، زمان و ابدیت، تاریخ و فراتاریخ، انسان تاریخی و انسان متعالیست. موزه‌های عالم مدرن روی آوار همین میراث پیشینیان بنیاد پذیرفته‌اند. مسئله هنگامی پیچیده و دشوار و راه هنگامی ناهموار و مغاک‌ها هنگامی ژرف و عبور ناپذیر می‌شود که حاکمان و مردمان جامعه‌ای دیگر نه در جغرافیای تاریخی خود زندگی می‌کنند نه در فضا و زیر سقف آسمان سنت تاریخی و نظام ارزشی خود می‌اندیشند و نه به آن دلبستگی عمیق و تعلق خاطر زنده و اصیل و واقعی دارند و غم‌انگیزتر آنکه ملزومات و مقتضیات و پیچیدگی‌های زمانه‌ای را که در آن بسر می‌برند نه می‌فهمند و نه می‌توانند با ارزش‌ها و اندیشه‌ها و نظام معرفتی آن نسبت و رابطه‌ای واقعی برقرار کنند.هرجا که زخمهای فقر معنوی در میان حاکمان یک جامعه عمیق‌تر و التیام‌ناپذیرتر، حس وهوش و گوش و فکر و ذکر پرکردن حفره‌ها و مغاک‌های فقر معنوی با قهر اقتصادی و بردن و اندوختن زر در سرحاکمان آن جامعه، قوی‌تر و تیزتر. البته به هر بهایی برای مُلک و ملت!

حکمت اله ملاصالحی، دانشگاه تهران: 29/5/1397

به گزارش چمدان، دکتر حکمت اله ملاصالحی روز گذشته در نشستی با عنوان با «وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ؛ فرصت ها و چالشها» در دانشگاه تهران نیز این مطالب را مطرح کرد که متن کامل آن ارائه شد.
کد خبر 82831

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 10 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • دوستدار میراث فرهنگی ۰۹:۰۹ - ۱۳۹۷/۰۵/۳۱
    صحبتهای آقای دکتر ملاصالحی انشا بود. البته نثر قشنگی دارند، جملات زیبا و .... ولی اصل مطلب تایید وزارتخانه شدن میراث فرهنگی بود که مورد تایید اکثر باستان شناسان و مردم فرهنگ دوست است. ولی در این مطلب نسبتا طولانی هیچگونه آسیب شناسی یا حرف تازه ای نبود.