او درباره این که شب یلداهای آتن چگونه بود میگوید: «زمانی که من به آتن رفتم دانشجوی ایرانی در این کشور بسیار کم بود. بعدها که ایرانیان بیشتری ورود پیدا کردند من در شرایطی بودم که نمیتوانستم خیلی با تازهواردان ارتباط بگیرم بنابراین از بسیاری جشنها و مراسم ایرانیان خارج از کشور دور بودم اما آوازه این جشنها را در لندن، پاریس و برلین میشنیدم.»
این استاد دانشگاه تأکید میکند: «اکنون هم بسیاری از سنتهای ایرانی را ایرانیان خارج از کشور نه تنها حفظ کردهاند بلکه بسیاری از خانوادههای اروپایی و آمریکایی را در این مراسم سهیم کردهاند و این اتفاق بسیار بسیار مبارکی است. ایرانیانی که اکنون در اروپا جزء خانوادههای فرهیخته و متول هستند و نهادهای خیریهای ایجاد کردند و تشکلی از ایرانیان را به بهانه جشنهایی مانند یلدا، چهارشنبه سوری، نوروز، سیزده بدر شکل دادند و حتی توضیحات مبسوطی در مورد این جشنها و آداب و رسوم ایرانی به مردم ارائه میدهند. البته در ایران مدتی با این جشنها ستیز شد اما بعدها دولتها خود پی به اشتباهشان بردند و دوباره این مراسم رونق گرفت.»
هرچند ملاصالحی هیچ گاه کاوشهای باستانشناسیاش هم زمان با یلدا نشده اما خاطرات زیبایی از یلدا دارد. «من هفت، هشت سال با مادر و خانواده از تهران راهی طالقان شدیم. زمستانها در طالقان برفهای بسیار سنگینی میآمد و مراسم یلدای فوقالعاده زیبایی برگزار میشد. شبنشینی با شبچرههای بسیار رنگین روی کرسیها ... جوانان ده یا میانسالان هم جورابهای پشمی بلندی که بافته میشد را یواشکی بدون آن که چهرهشان دیده شود با بند به پشت خانهها پرتاب میکردند، آن هم در حالی که همه زیر کرسی مشغول خنده و گفتوگو و شنیدن قصه و شعر بودند. بعد بانوی خانه که متوجه میشد این جوراب رنگینِ نوِ بلند را از گردو، توت، کشمش، برگه زردآلوی خشک شده پُر میکرد و پس میفرستاد. حالا تصور کنید فرد دارنده جوراب اگر ۱۰ الی ۱۵ خانه سر میکشید چقدر شب چره جمع میکرد.»
به گزارش چمدان؛ جالب است بدانیم به این رسم «درجیسران» میگویند که به عنوان میراث ناملموس و یا معنوی ثبت ملی شده است.
او درباره کرسی هم معتقد است یکی از نقصهای انسان شهری معاصر آن است که خواب راحت نمیکند اما خواب زیر کرسی آرامش خاصی به انسان میداد. «زمستانهای طالقان فوقالعاده سرد بود. دوستی داشتم که مرغداری در ده ما احداث کرده بود و دماسنج محل کارش دمای تا ۲۸ درجه زیر صفر را در شبهای سرد زمستان طالقان ثبت کرده بود. در روستای اورازان که روستای جلال آل احمد بود حتی میگفت تا ۳۳ درجه زیر صفر هوا سرد شده است. برف تقریباً تمام دره را میپوشاند گویی تمام دره احرام بسته است. سفیدِ سفیدِ سفید و با تمام وجود میشد این سپیدی و پاکیزگی و یکرنگی برف را هر روز احساس کرد. پای کرسی، آن سرمای عجیب بیرون و قندیلهای آویزان حس عجیبی به آدم دست میداد. وقتی زیر لحاف کرسی میخوابیدیم انگار خواب اصحاب کهف میدیدیم. کرسی گرم نه تنها تن آدمها که دل آدمها را هم گرم میکرد بویژه اگر قصهای یا خاطرهای هم تعریف میشد. جالب آن که هیچ چیز گزندهای گفته نمیشد. حرفهای خوش و و فوقالعاده زیبا و اسطورهای. مردم دردهایشان را پشت در میگذاشتند و از خنده یکدیگر شاد میشدند. یک زندگی پاکیزه و شاد شانه به شانه قناعت و مناعت»
ملاصالحی یادآور میشود که هرچند تنگنای اقتصادی بود اما شانه به شانه آن مناعت و قناعت نمود داشت و نمیگذاشت غم روزگار روح زندگی را از پا در آورد. «همه برای هم زندگی میکردند و برای هم میمردند.»
او میگوید: «انسان دوره جدید در کلانشهرها خیلی تنها است. هر چه شهرها گستردهتر و کلانتر میشود انسان تنهاتر میشود. هر چه به طرز یله و بیمهاری جمعیت افزایش مییابد کیفیت زندگی و اعتبار انسان کاهش مییابد. رابطه معکوسی بین افزایش جمعیت و کاهش کیفیت زندگی و اعتبار و ارج انسان هست. یلدا بهانه است تمام این جشنها و مراسم بهانه است. اما انسان نمیتواند هر چیزی را بهانه قرار دهد. باید یک برجستگی در آن حادثه و رویداد ببیند و به اعتبار آن برجستگی بهانههایش را در ظرف آن حادثه بریزد. بخندد، بگرید، شادی کند، سوگوار باشد. امروز انسان آن بهانهها را از دست داده است برای همین سخت منجمد و بیعاطفه است.»
نظر شما