گاهی این جنب وجوشها شب همه را در یک خانه جمع میکرد و مادرها که از کار روزانه و فراهم کردن مقدمات مراسم فارغ شده بودند مینشستند پای حرفهای شیرین عروسی؛ از اینکه لباس چه بپوشند میگفتند، اگر خانواده عروس بودند در مورد خانواده داماد حرف میزدند و اگر از خانواده داماد بودند از عروس و نزدیکانش با هم میگفتند و ما در رختخوابهای خنکی که کنار هم پهن شدهبود بازی میکردیم وآتش می سوزاندیم تا آخر تشری می زدند که آرام بگیرید.

صبح مراسم عجب حال و هوایی داشت، همه را زود از خواب بیدار میکردند، یا از سروصدای بقیه بیدار میشدی و یا از شوق دیدن صدباره لباسی که قرار بود آن شب بپوشی؛ آن دلهره شیرینی که در همه جای خانه پخش بود، روح لطیف و کودکانه ما را هم به وجد میآورد.
یکی از این مراسمهای پر شور و شوقی که پیش از عروسی در خانههایی که دختر وپسر جوان عقد یا نامزد کرده بودند برپا میشد، شب چله بود.
زنان خانواده داماد از شب قبل دور هم جمع میشدند تا آجیل، میوه و کادوهایی را که به عنوان شبچلهای برای عروس میبردند، تزئین کنند. شب قبل در خانه عروس هم جنب و جوش برپا بود تا سور وسات مهمانی شب چله مهیا و همه چیز در حضور داماد، خانواده و فامیلش آبرومند برگزار شود.
یکی نظافت خانه را بر عهده میگرفت دیگری تا دقیقه نود، در حال جابه جایی لباس قرمز عروس خانم بین خانه و خیاطی بود که همیشه خدا دم آخر، تنگ، گشاد، بلند و یا زیادی کوتاه از آب در میآمد.
با همه این جنب وجوشها، لحظهای که مهمانها میرسیدند همه میخندیدند و از صبح دویدنها و اوقات تلخیها را فراموش میکردند، انگار نه انگار که داماد بزرگ خانواده عروس همین دو ساعت پیش بهانه آورده و خواسته بود که به قهر خانه را ترک کند که نازش را کشیده و نگهش داشته بودند یا آنکه خواهر داماد لحظه آخر معلوم نیست چه چیزی باعث ناراحتیاش شده و گفته بود که نمیآید که آخر با هزار قربان و صدقه و ترساندش از بیآبرویی جلو خانواده عروس راهیش کرده بودند.
درب که برای مهمانها باز میشد همه غصهها را باد با خود میبرد و همه با به به و چه چه به شب چلگیهای عروس که شامل پارچه، لباس، کله قند، آجیل و میوه بود و بر روی طبق میآمد نگاه میکردند و کِل میکشیدند.

گوسفند حنا بسته در راه خانه عروس
نصرالله حدادی که پژوهشگر و فرهنگ و تاریخ ایران است در مورد رسم و رسوم خانوادههای ایرانی در دهههای گذشته برای شبچلهای بردن برای عروس به خبرنگار چمدان میگوید: «در مرودشت فارس گوسفند را حنا میبستند و برای خانواده عروس میفرستادند، اراکیها نیز در 6 – 5 مجمعه (طبق مسی و بزرگ) ،کفش، شیرینی، سنجد، آجیل و لباس زمستانی که داماد خریده بود و خواهرها و دخترخالههای داماد آن را در طبقها تزئین کردهبودند به خانه عروس میفرستادند، داماد هم شب چله به خانه عروس میرفت و آنجا شام و شب چره میخورد و شب به خانه بر میگشت. خانواده عروس هم شب بعد، در همان مجمعهها، کیسه حمام، کیسه توتون و دستمال و جوراب و چیزهایی که عروس برای نامزدش بافته بود را میگذاشتند و به خانه داماد میفرستادند.»
او ادامه میدهد: «شب چله برای خیلیها بهانهای بود که هدیه بیاورند و دید و بازدید کنند، در نقده نیز دخترهایی که تازه ازدواج کرده بودند به خانه پدرشان میآمدند و 3 شب آنجا میماندند، بعد دوباره به خانه همسرشان باز میگشتند و تا شب چله بعدی حق نداشتند به خانه پدرشان بروند مگر اینکه شوهرشان رضایت میداد و گرنه باید تا شب چله سال بعد صبر کردند.»
رسم شبچله عروس همچنان هم در بسیاری مناطق پا برجاست، هرچند که حال و هوای آن شاید تغییر کردهباشد، نمیدانم این تغییر حال و هوا به خاطر بزرگ شدن ماست یا اینکه دلها دیگر به راحتی قبل خوش نمیشود.
نظر شما