می گویند فتحعلی شاه به باغ نگارستان علاقه زیادی نشان می داد و تابستان ها اگر به سلطانیه یا چمن اوجان نمی رفت، مدتی در همین باغ اقامت می کرد. گلخانه بزرگی هم در قسمت شمالی باغ ساخته شده بود که نارنجستان نامیده می شد. فتحعلی شاه وقتی عازم سفر می شد، برای تعیین ساعت سعد حرکت معمولا ابتدا به باغ نگارستان می رفت. در آن روز روحانیون به باغ نگارستان می رفتند و برای سلامت شاه دعا می کردند و شاهزادگان و رجال هدایایی تقدیم می کردند.
حالا تیترها یکی یکی از جلوی چشمانم عبور میکند: این طرف شهرداری و میراث فرهنگی با عناوینی چون:« واکنش شهرداری تهران به ساخت و ساز غیر قانونی در باغ نگارستان/ دانشگاه تهران هنوز به نامهنگاریهای میراث فرهنگی جواب نداده است/ هشدارهای لازم در مورد ساخت و سازهای باغ نگارستان به دانشگاه تهران داده شد/ ساخت غیرقانونی کافه در باغ نگارستان/ شکایت میراث فرهنگی از دانشگاه تهران/ افتتاح کافه در باغ نگارستان تهران غیر قانونی است.» و آن طرف دانشگاه تهران و مجید سرسنگی - معاون فرهنگی دانشگاه تهران وقتی که در گفت و گو با رسانهها میگوید: «هر کاری که در داخل باغ نگارستان انجام شده، تحت نظارت مستقیم مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران بوده، هیچ کاری خلاف قانون انجام نشده است. همه کارها تحت نظارت مستقیم آقای خسروآبادی، مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران انجام شده و در همه مراحل آنها با ما همراه بودهاند.»
کافه تهرون نخستین کافهای که بدون دخل و تصرف در نگارستان راه اندازی شد
او قرار را بر این میگذارد تا نشست رسانهای با حضور اصحاب رسانه در باغ نگارستان برگزار کند و اسرار مگو را به آنها بگوید اتفاقی که تا کنون رخ نداده است. در نهایت هم فعالان میراث فرهنگی کمپینی تشکیل میدهند تحت عنوان «به کافه نگارستان نمیریم» اما چقدر این داستان آشنا است وقتی که قرار بود سازهای در باغ- موزه قصر احداث شود این داستان تکرار شد ... امروز سازه ساخته شده داخل باغ –موزه قصر تبدیل به کافه «لقانطه» و نمایشگاه اتومبیل قدیمی شده است. آنجا هم مسوولان باغ- موزه از توافقی نانوشته و چراغ سبز میراث فرهنگی سخن میگفتند اما مسوولان میراث فرهنگی نقل دیگری میکردند.
ساخت و ساز روی عرصه اثر ثبت ملی باغ نگارستان/طبق قوانین میراث فرهنگی هرگونه ساخت و ساز در عرصه و حریم بناهای تاریخی ممنوع است و باعث مخدوش شدن اصالت و تاریخچه این مجموعه باارزش می شود.
حالا مدتها است که در ذهن کارشناسان، فعالان مدنی و رسانههای حوزه میراث فرهنگی یک سناریو وجود دارد که میتوان به بیشتر بناهای اینچنینی نسبت داد. ابتدا توافقی نانوشته صورت میگیرد و مالک اقداماتش را آغاز میکند اگر حین کار موضوع رسانهای شد دو سه نامه شکایت چیزی کم یا زیاد نمیکند. افکار عمومی به بازی گرفته میشود و در نهایت آنچه مورد توافق بوده اتفاق میافتد. رسانهها هم چند صباحی صفحات و تیترهایشان را به این موضوع اختصاص میدهند و تمام!
به سمت محل مصاحبه میروم. یادم میآید یکی دوماه بعد از قصه کافه نگارستان خبر از مرمت و بهسازی ساختمان کتابخانه پروین اعتصامی شد و گفتند قرار است زیر زمین کتابخانه هم رستوران شود. روزگاری پروین اعتصامی ـ شاعره نامدار ـ به عنوان معاون این کتابخانه مشغول به کار شد. کتابخانه بسته است روی کاشی آبی فیروزهای رنگ آن حک شده است: به بستان سرایی کهن این بنا برآورد حکمت بدانشسرا / زتاریخش از حق مدد خواست او ز دانش سرایی بیاراست او
از دور نگاه میکنم روی قطعهای کاشی نوشته: رستوران روحی. به موزه کمالالملک نگاه میکنم و مجسمه فردوسی و آدمهایی که روی صندلیها و حوضچههای مختلف مشغول عکاسیاند و به پروین اعتصامی که روزگاری به باغ نگارستان رفت و آمد داشت.
مصاحبه که تمام میشود، وسوسه میشوم سری به رستوران بزنم. از پلهها که پایین میآیم خانم و آقای محترمی با گشاده رویی دعوت به نشستن پشت میز میکنند. روی میزها کاغذ بزرگی زیر هر ظرف غذایی قرار دارد که نوشته: «لطفا دولپی بخورید!»
رستوران روحی غذاهای سنتی ارائه میدهد آن هم در ظرفهای روحی با قاشق روحی! میزها نسبتاً شلوغ است. نور لوسترها بر میزها میتابد و خنکای زیرزمین با دستگاههای تهویه تأمین شده است. دور تا دور دیوارها اشیایی یادآور خاطرات قدیمی است اما آنچه بیش از همه توجهها را جلب میکند نقاشیهایی به سبک قدیم است که روی شاهدهای مرمت را پوشانده است. شاید این مهمترین اقدام مغایر با میراثی باشد و این پرسش را پیش آورد که چرا اجازه داده شده روی شاهدها نقاشی سبک قدیم کار کنند، اما سایر اقدامات ظاهراً چندان هم منافاتی به اصول مرمت و احیا ندارد.»
هرچند اعتراضات فعالان میراث فرهنگی و نامه نگاری های میراث فرهنگی استان تهران مبنی بر تخلف ساخت و ساز در عرصه باغ نگارستان به بهانه افتتاح کافه ای برند به جایی نرسیده اما با مرمت کتابخانه پروین اعتصامی زیر زمین این مکان به رستوران همان برند تبدیل شده است.
مشتریها با شادی میآیند و با رضایت میروند. با چند نفرشان هم صحبت میشوم از فضا و غذا راضی هستند. وقتی میپرسم اینجا کجاست میگویند باغ نگارستان اما وقتی صحبت از اطلاعات بیشتر میشود چیزی نمیدانند. آمدهاند تا لحظاتی کنار هم خوش بگذرانند.
وقتی به یکی از آنها میگویم اینجا مراسم عروسی ناصرالدین شاه در زمان ولیعهدیاش برگزار شده یا قائم مقام فراهانی در اینجا کشته شده یا زمانی نگارستان باغی بزرگ بیرون تهران بوده و فتحعلی شاه آن را بنا کرده است، حیرت زده میشود. وقتی از او میپرسم که تا کنون به موزه کمالالملک رفته است با تعجب میگوید: «مگر اینجا موزه هم دارد؟!» و موضوع به صنایع مستظرفه پیوند میخورد و بعد دانشسرا و دکتر عیسی صدیق اعلم، سعید نفیسی، محمد معین، پروین اعتصامی و ملک الشعرای بهار و دهخدا و.... و او این بار میگوید: «پس چرا هیچ کس هیچ چیزی در این مورد به ما یا باقی بازدیدکنندگان نمیگوید!»
در سال 1307 هـ.ق وزارت معارف با نظارت مارکوف، مهندس مشهور روسی، سه عمارت مجلل در باغ نگارستان بنا کرد و این بناها به «دارالمعلمین عالی» یا نخستین دانشگاه تهران اختصاص یافت. بعدها در سال 1311 هـ.ش این بخش به «دانشسرای عالی» تغییر نام داد و دو دانشکده مهم علوم و ادبیات در آن شکل گرفت. در سال 1315 هـ.ش کتابخانه ای بزرگ در ضلع شمال شرقی باغ با مدیریت زنده یاد پروین اعتصامی دایر شد. ناگفته نماند در سال 1313 هـ.ش به همت کلنل وزیری در قسمتی از دانشسرا انجمن موسیقی و نمایش شکل گرفت و بزرگانی چون روح الله خالقی را پرورش داد. نخستین فرهنگستان ادب فارسی هم در سال 1314 هـ.ش در این مکان شکل گرفت.[/caption]
حالا تصمیم میگیرم گپ و گفتی با مدیر رستوران داشته باشم و به او پیشنهاد میدهم در مورد چرایی شکلگیری رستوران روحی و پیوند آن با احیاء میراث ناملموس در حوزه غذا بروشور، سی دی، کاتالوگ یا... تهیه کند و از آنجا که به پخت غذاهای سنتی به عنوان بخشی از میراث این مملکت اهمیت میدهد برنامهای هم برای معرفی باغ و بزرگانش داشته باشد. حتی به او پیشنهاد میدهم چهار جلد کتاب «یادگار عمر» دکتر عیسی صدیق اعلم را بخواند و از دل آن موضوعاتی را در این مکان احیا کند. او از این موضوع به شدت استقبال میکند و من از پلهها بالا میآیم.
در کنار حوض آب باغ نگارستان میایستم. به همایشها و سخنرانیهای مدعیان حفظ میراث فرهنگی فکر میکنم. به روزهایی که دولت نهم و دهم رفته بود و تریبونها در دست دولت روحانی این دست و آن دست میشد و چه وااسفایی که گفته نمیشد که ای جماعت چه نشستهاید که مسوولان میراث آن دولت همه جا را چلوکبابی و کافه سرا کرده بود و حال که ما بر اریکه نشستیم چنین و چنان است و اگر ما نباشیم عنقریب میراث فرهنگی این مملکت به مرگ محتوم دچار میشود.
غذا گردی و آداب غذا خوردن و احیا غذاهای سنتی بخشی از میراث ناملموس است
باید به آقایان مسوول میراث فرهنگی بابت ساخت و ساز روی عرصه در باغ نگارستان، احداث کافه در عمارت مسعودیه، باغ موزه قصر و باغ نگارستان و....تبریک گفت و پرسید فرق شما مدعیان متخصص با غیرمتخصصان دوره قبلی چیست؟ و در ضمن میشود بگویید حداقل وقتی در حال روبوسی با مسوولان و مالکان این بناها هستید چند درصد به میراث فرهنگی فکر میکنید؟ سهم میراث فرهنگی از این ساخت و سازها و رستورانها و درآمد آنها چیست؟ فرجام نوشتن چند شکایت روتین چیست؟ وقتی متولی فرهنگی در دانشگاه روی عرصه ثبت ملی ساخت و ساز میکند آن هم در حالی که دانشگاه او جزو نخستین مراکز آموزش تاریخ، معماری، باستانشناسی و هنر است چه حرجی به دیگران است؟ آیا نمی شد برای کافهای که اکنون روی عرصه قد برافراشته تدبیری همچون کافه تهرون اندیشیده میشد. کافهای که نخستین بار به همت علیرضا عالم نژاد در همین باغ نگارستان بدون ایجاد هیچ سازه اضافهای شکل گرفت و مشتریان بسیاری هم داشت. قطعاً هر برندی سعی در جذب مشتری و مشتری مداری دارد و کافه موجود هم از این قاعده مستثنی نیست اما سهم دانشگاه تهران و میراث فرهنگی به عنوان متولیان فرهنگ چه بوده است؟ از سویی وقتی سازمان میراث فرهنگی به عنوان متولی حفظ فرهنگ که بسیاری از مسوولانش در همان دانشگاه تدریس میکنند نمیتواند جلوی تخلف را بگیرد اصلا چرا مسوولانش میزهای مناصب و مسوولیت را اشغال میکنند؟
حال اصلا چشمانمان را بر همه این اگرها و مگرها میبندیم، از این کسب درآمد چه عاید تاریخ و فرهنگ و میراث این مملکت میشود؟ آیا بخشی از این درآمد صرف مرمت بناهای دیگر باغ نگارستان میشود، چند درصد و چگونه؟ آیا نمیشد دو سه نفر راهنمای حاذق و کارشناس در حوزه تاریخ و فرهنگ استخدام شود تا روایت این ساختمانها و فلسفه ایجاد موزه کمال الملک و نسبت باغ نگارستان با میدان بهارستان را برای گردشگران با روایتی دلنشین توضیح دهد. پرسش اساسیتر صاحب منصبان میراث فرهنگی، شهرداری و دانشگاه تهران خود چقدر با روایت آنچه بر باغ نگارستان گذشته آشنا هستند که بخواهند دغدغه انتقال حافظه فرهنگی- تاریخی آن را داشته باشند؟!
کتابخانه پروین اعتصامی همچنان تعطیل است/ دانشسرای باغ نگارستان مفاخری چون محمد معین، سعید نفیسی، علی اکبر دهخدا، باستانی پاریزی، محمد حسینفاضل تونی، پرویز خانلری، ملک الشعرای بهار، رشید یاسمی، علی نقی وزیری، احمد بهمنیار، جلال همایی، غلامحسین صدیقی، محمد نقی مدرسی رضوی، بدیع الزمان فروزانفر، عباس اقبال، محمود حسابی، عبدالعظیم قریب، سید کاظم عصار و ابراهیم پورداوود را در دامان خود پرورش داد. آنچنان که کمال الملک هم هنرمندانی چون حسین شیخ، ابوالحسن صدیقی، اسماعیل آشتیانی، حسنعلی وزیری، محمد علی حیدریان، علی اکبر صنعتی، علی اکبر یاسمی، علی اصغر پتگر، عباس کاتوزیان را در مدرسه صنایع مستظرفه در همین باغ پرورش داد
اگر فردا روزی رستوران و کافه روحی دو کوچه بالاتر برود همه مشتریان با او همراه میشوند. چون او کارش را بینقص بلد است و سعی در رفع کاستیهایش دارد پس همراهانش همیشگی میشوند. او حافظه تاریخیاش را در دل مشتریانش ثبت میکند و برایشان علق خاطر میسازد اما میراث فرهنگی و دانشگاهی که متولی فرهنگ است چه اقدامی برای ایجاد علق خاطر و حساسیت در مشتریان این رستوران و کافه برای حفظ میراث فرهنگی کرده است؟ وقتی آنها حتی نمیدانند اینجا کجا است چرا باید روزگاری دلشان آشوب شود که خطی و خالی به رخ این باغ و بناها افتاده است. همراهان میراث فرهنگی، تاریخ و فرهنگ این مملکت چه کسانی هستند. میراث و دانشگاه چه اقدامی برای همراهی مردم و گردشگران و شهروندان با میراث فرهنگی و هویت ملی انجام دادهاند؟!
زیر زمین کتابخانه پس از مرمت جهت احیا و تعریف کاربری جدید به یک رستوران برند تحویل داده شده است.
از کنار کتابخانه پروین اعتصامی میگذرم و به یاد این شعر میافتم:
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانه قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بی خود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هوشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
در سال 1313 قرار بود جشن هزاره فردوسی برگزار شود. تعدادی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه برای داشتن سهمی در برگزاری مراسم تصمیم می گیرند مجسمه ای از فردوسی ساخته و به تهران بفرستند. برای ساخت مجسمه هر کدام مبلغی در حد توان می پردازند و مبلغ جمع آوری شده را به هنرمندی فرانسوی به نام «لرنزی» می سپارند. این مجسمه ساز فرانسوی که هیچ تصویر و ایده ای از چهره فردوسی نداشت، از دانشجویان می خواهد از اشعار شاهنامه برایش بخوانند. در نهایت مجسمه در سال نمایی از موزه کمال الملک و مجسمه فروسی/ این مجسمه سال 1315ساخته شد و به عنوان هدیه محصلین ایرانی در فرانسه، در جلوی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در دانشسرای عالی (مجموعه باغ نگارستان) قرار گرفت که تا امروز هم پابرجاست.
عکس ملکالشعرای بهار و علامه بدیعالزمان فروزانفر | کنار مجسمه فردوسی ایستادهاند و با گروهی از دانشجویان دانشسرای عالی عکس گرفتهاند.
عکس در تابستان سال 1371 گرفته شده است | گروهی دانشآموخته دانشسرای عالی - از جمله زندهیاد پروفسور محمدحسن گنجی، شادروان دکتر محمود روحالامینی و استاد سید عبدالله انوار- را در بخش از باغ نگارستان نشان میدهد | آنها در این مکان جمع شده بودند تا به تخریب قریبالوقوع دانشسرای عالی اعتراض کنند | آرشیو حمید رضا حسینی
در مرمت برخی قسمتها را به همان شکل پیشین نگاه میدارند تا دیگران بدانند اصل وضعیت بنا پیش از مرمت چه بوده است اکنون روی شاهدهای ستون های زیرزمین کتابخانه پروین نقاشی هایی به سبک قدیم شاهدها را پوشانده است.
در بنا دستگاه های تهویه هوا در صندوقچه هایی چوبی و متناسب با فضا طراحی شده است./ فضای داخلی رستوران نیز با اشیای قدیمی زینت شده است.
در مقطعی باغ نگارستان متروکه می شود. گفته می شود تخریب باغ دوره قاجار رخ می دهد چون اواخر دوره قاجار – اوایل پهلوی – کلاس های استاد کمال الملک نقاش مشهور ایرانی در همین بخش که امروزه بخش سینمایی وزارت ارشاد است، تشکیل می شد. بعدها در حوضخانه، کارگاه ها را تشکیل می دهند و مدرسه صنایع مستظرفه شکل می گیرد.[/caption]
نظر شما