تصویری که شما از وضعیت انتشار گزارش برنامههای میدانی باستانشناسی ارائه میکنید این پرسش را مطرح میکند که چطور طی سالهای گذشته کسی به فکر مدیریت و ساماندهی این موضوع نبوده است؟
نمیدانم؛ شاید به همان دلیل که قبلاً گفتم، یعنی همهی ما در مقیاسهای گوناگون به باستانشناسی ایران بدهکاریم! در رابطه با این پرسشِ شما باید به نکتهی مهمی اشاره کنم، و آن، نقش زندهیاد دکتر آذرنوش در ساماندهی نسبی وضع آشفتهای بود که به ایشان تحویل داده شده بود. واقعیت این است که تا اواخر دههی 1370 که مسئولیت تشکیلات باستانشناسی به دکتر آذرنوش سپرده شد، این موضوع که چه کسی به کدام میدان رفته و چه کرده و گزارش و نتیجهی آن چه شد چندان اهمیتی نداشت. این البته واقعیتی است که احتمالاً برای مسئولین آن سالها ناخوشایند است، ولی همانطور که قبلاً اشاره کردم اگر قصد داشته باشیم که باستانشناسی کشور را ساماندهی کنیم ناگزیر از آن هستیم که از کاستیها و اشتباههای گذشته درس بگیریم و از نکات مثبت و خوب گذشته نیز الگو بگیریم. دکتر آذرنوش در همان اوایل شروع کارش در مدیریت باستانشناسی، قاعدهای را باب کرد که به بخش بزرگی از آشفتگیهای پیشین سر و سامان داد. آن قاعده این بود هر کس که قصدِ انجام برنامهای میدانی دارد باید گزارش توصیفی برنامهی میدانی قبلی خود را پیشتر به مرکز اسناد پژوهشکده تحویل داده باشد. این قاعدهای است که خوشبختانه تا به امروز در پژوهشکدهی باستانشناسی پایدار مانده. من نمیدانم خود دکتر آذرنوش به دلایل این تصمیمش در جایی اشاره کرده باشد یا نه، ولی روشن است که ایشان با رصد کارهای میدانیِ انجام شده و بررسی گزارشهای بایگانیِ مرکز اسناد به این پی برده بود که از شماری از کارهای میدانی هیچ گزارشی به مرکز اسناد تحویل داده نشده، یعنی اثری مکتوب از اینکه آن برنامه اصلاً انجام شده باشد وجود ندارد! این کارِ دکتر آذرنوش در آن زمان برای برخیها ناخوشایند بود، چون احتمالاً در اثر نبود پایش مدیریتی به بینظمی عادت کرده بودند. دقت کنیم که آن روال، امروزه به یک امر روتین تبدیل شده و یکی از شرطهای صدور مجوز برای افراد، نداشتن گزارش معوقه است. خاطرم هست که روزی شاهد گفتگویی بین دکتر آذرنوش و معاون ایشان بودم. دکتر آذرنوش در زمان ریاست خود، پروژهی هگمتانه را هدایت میکردند. آن روز ایشان برای پیگیری صدور مجوز آن پروژه به اتاق معاونشان آمدند که من هم آنجا حضور داشتم. وقتی از آقای معاون پرسیدند که مجوز کی حاضر میشود، پاسخ شنیدند که «شما هنوز گزارش فصل قبل خود را تحویل ندادهاید و طبق روالی که خود باب کردهاید نمیتوانید فصل جدید را آغاز کنید». دکتر آذرنوش با همان قطعیت و جدیتی که در کلامشان بود گفتند «کاملاً درست است و گزارش در مرحلهی پرینت و صحافی است و طی روزهای آینده تحویل مرکز اسناد خواهد شد». دانستن این نکات، به نظر من، برای ما آموزنده است که رییس پژوهشکده وقتی روال و قاعدهای را به جریان میاندازد، خود، نخستین کسی باشد که آن را رعایت میکند. این جای تأسف است که ما پس از 10 سال از درگذشت ایشان با حسرت از آن روزهای مدیریتی که بسیاری از کارها بر اساس عقلانیت پیش میرفت یاد میکنیم، درحالی که طی این سالها اگر بینش مدیریتی درستی میداشتیم باید هم اکنون از دورهی دکتر آذرنوش گذر کرده بودیم.
دکتر آذرنوش در زمان ریاست خود، پروژهی هگمتانه را هدایت میکردند. آن روز ایشان برای پیگیری صدور مجوز آن پروژه به اتاق معاونشان آمدند که من هم آنجا حضور داشتم. وقتی از آقای معاون پرسیدند که مجوز کی حاضر میشود، پاسخ شنیدند که «شما هنوز گزارش فصل قبل خود را تحویل ندادهاید و طبق روالی که خود باب کردهاید نمیتوانید فصل جدید را آغاز کنید». دکتر آذرنوش با همان قطعیت و جدیتی که در کلامشان بود گفتند «کاملاً درست است و گزارش در مرحلهی پرینت و صحافی است و طی روزهای آینده تحویل مرکز اسناد خواهد شد».
اخیراً رییس پژوهشگاه در نشست رونمایی نشریهی جدید پژوهشگاه به انتشار گزارش برنامههای میدانی باستانشناسان اشاره کردهاند و گفتهاند که عمر ما عمر نوح نیست و اینکه خدا از سر تقصیرات آنهایی که نمینویسند و مینویسند و منتشر نمیکنند بگذرد. به نظر میرسد این گفتهها نشانهی خوبی است از توجه جدید پژوهشگاه به موضوع انتشار گزارش برنامههای میدانی.
شاید بتوان این گزارهها را آنگونه که شما میگویید تعبیر کرد؛ ولی پرسش مهم این است که ضمانت اجرایی این حرفها چیست؟ مسئلهی مهم این است که ما باید برای انتشار نتایج تحقیقات میدانی برنامههای مشخص و دقیق داشته باشیم که مبتنی بر دستورالعمل و قوانینی باشد که ضمانت اجرایی داشته باشد. روشن است که با توصیه و نصیحت و نفرین نمیتوان مسئلهی پیچیدهی انتشار برنامههای میدانی را مدیریت کرد. همانطور که قبلاً خدمت شما گفتم مسئلهی منتشرنشدن نتایج برنامههای میدانی موضوعی است ریشهدار که در طول دههها به عادت باستانشناسان تبدیل شده. برای ترک این عادتِ مخرب نمیتوان فقط به توصیه بسنده کرد. بد نیست در اینجا از خود مدارک پژوهشکده شاهد بیاورم. پژوهشکده از زمان زندهیاد دکتر آذرنوش فُرمی برای تدوین طرح پژوهشی تدوین کرد که تا به امروز مورد استفاده است. یعنی هر باستانشناسی که بخواهد طرح برنامهای میدانی را به پژوهشکده بفرستد باید آن فُرم مخصوص را پُر کند و مشخصات برنامهی میدانی خود را در آن شرح دهد و سپس آن را امضا کند. در صفحهی دوم آن فُرم مادهای است شامل 7 بند. بند دوم آن ماده به صراحت چنین میگوید: «پژوهشگر مجری پس از اتمام طرح، گزارش خود را به همراه یک مقالهی قابل انتشار و یک نسخه اسناد تولید شده (پیش از اجرای فصل بعدی طرح) در اختیار پژوهشکده قرار میدهد.» مفاد بند سوم نیز چنین است: «پژوهشگر مجری طرح پس از پایان طرح، گزارش نهایی قابل انتشار طرح را به همراه یک نسخه از کلیه اسناد تولیدشده (حداکثر 12 ماه پس از اتمام کل برنامه) در اختیار پژوهشکده قرار میدهد» و در بند 5 تصریح میکند که: «در صورت عدم رعایت بندهای 2، 3 و 4 طرح پژوهشی ناتمام فرض میشود و پژوهشگر مجری نمیتواند برنامهی جدید یا دیگری را پیشنهاد و به اجرا درآورد.». تأسفآور اینجاست که بیشتر این بندها اجرا نمیشود! به همین سادگی! در مورد همین ماده و بندهای هفت گانهی آن میتوان تفسیر مفصلی ارائه داد که البته جای آن اینجا نیست. با ذکر این مورد خواستم نشان دهم که حتی آن چیزی که ظاهراً به عنوان «قانون» از سوی پژوهشکده صادر شده مطلقاً اجرا نمیشود. در واقع نه تنها اجرا نمیشود بلکه هر کس که آن فُرم را پر میکند از صفحهی دوم آن به سادگی میگذرد چون مطمئن است آن صفحه صرفاً تعارفی بیش نیست! به گمان من وجود همین صفحهی دوم در فُرم طرح پژوهشی و بیاعتنایی آشکارِ همهی ما به بندهای آن، خود به روشنی گواه فرمالیسم حاکم بر پژوهشهای باستانشناسی است. تنها چیزی که کمابیش درمورد بندهای اشاره شده اعمال میشود فقط همان تحویل دادن گزارش برنامهی میدانی است که برای بایگانی شدن در مرکز اسناد پژوهشکده تهیه میشود؛ که البته آن هم یادگار قاعدهای است که زندهیاد دکتر آذرنوش برقرار کرد. بر خلاف آنچه در بندهای فوق آمده، نه مقاله و نه گزارش قابل انتشاری به پژوهشکده داده نمیشود! آنچه در مورد بندهای پیش گفته ناموجود است، همان ضمانت اجرایی است. اگر ما واقعاً بیاییم و آن دستورالعمل را عملی کنیم، با انفجار اطلاعات حاصل از فعالیتهای میدانی باستانشناسی مواجه میشویم، یعنی چیزی که به گمانم با توجه به فضای موجود در حد آرزو باقی میماند! منظور من از ذکر این مثال این بود که نشان دهم وقتی به دستورالعمل یا در واقع قانونی که پژوهشکده در فُرم طرح پژوهشی گزارده و فرد مجری موظف به امضای آن است عمل نمیشود دیگر تکلیف توصیه و نصیحت برای انتشار نتایج گزارش برنامههای میدانی روشن است.
آنچه ما به آن نیاز داریم، تأمل و تعمق است. بسیاری از موضوعات و روالهای گذشته باید بازاندیشی شود. ما به قانون و دستورالعمل نیاز داریم و مهمتر از آن به سازوکارهایی احتیاج داریم که ضمانت اجرایی آن دستورالعملها باشد. آیا برای رعایت قانون، دولتها صرفاً به توصیه و نصیحت بسنده میکنند، یا برای نقض قانون، جریمهها و مجازاتهایی در نظر میگیرند؟ این خیلی روشن است که اگر واقعاً اراده و قصدی برای سر و سامان دادن به انتشار نتایج برنامههای میدانی باشد باید قوانین و سازوکارهایی برای ضمانت اجرایی آنها در اختیار داشته باشیم. آنانی که طی سالها چندین محوطه را کاوش کردهاند یا مناطقی را بررسی کردهاند و متناسب با مقیاس کارهایشان چیزی چاپ نکردهاند باید توسط دستگاه متولی مورد بازخواست قرار گیرند. این موضوع شخصی نیست، بلکه ملی است. همانطور که اشاره کردم ما حق نداریم از بودجهی ملی هزینه کنیم ولی متناسب با آن اطلاعات به دست آمده را منتشر نکنیم.
اگر واقعاً اراده و قصدی برای سر و سامان دادن به انتشار نتایج برنامههای میدانی باشد باید قوانین و سازوکارهایی برای ضمانت اجرایی آنها در اختیار داشته باشیم. آنانی که طی سالها چندین محوطه را کاوش کردهاند یا مناطقی را بررسی کردهاند و متناسب با مقیاس کارهایشان چیزی چاپ نکردهاند باید توسط دستگاه متولی مورد بازخواست قرار گیرند. این موضوع شخصی نیست، بلکه ملی است.
[caption id="attachment_38290" align="aligncenter" width="1080"] دکتر کوروش روستایی[/caption]
از شما متشکرم که در این گفتگو شرکت کردید. در پایان اگر نکتهای دربارهی انتشارات باستانشناسی باقی مانده بفرمایید.
ما باید از گذشته درس بگیریم؛ گذشته چراغ راه آینده است. بدون آسیبشناسیِ گذشته نمیتوانیم نقشهی راهی عقلانی که در راستای تأمین حداکثر منافع ملی باشد طراحی کنیم. آنچه باستان شناسی ایران قویاً از آن در رنج است، نبود قوانین، شیوهنامهها و پروتکلهایی است که جنبههای گوناگون پژوهشهای میدانی را ساماندهی کند. همانطور که اشاره کردم جز معدود حرکتهایی در برخی دورههای مدیریتی در پژوهشکده، هیچ نقشه و پلانی برای سر و سامان دادن به پژوهشهای باستانشناسی طراحی نشده است؛ یعنی اساساً به ذهن آنانی که در سطوح مدیریتی بودهاند خطور نکرده است. روند موجود گویای ایستایی و رکود در بسیاری جنبههای باستانشناسی کشور است. اینکه سالانه فلان تعداد برنامهی میدانی در کشور انجام میشود اهمیتی ندارد، آنچه مهم است ولی مغفول مانده این است که این تعداد برنامه در چه سطحی منتشر شده و چه نقش و تأثیری در برافزایی سطح دانستههای ما از گذشتهی این سرزمین داشته است. آنچه مغفول مانده انتشار نتایج صدها برنامهی میدانی است که با بودجهی ملی طی چند دههی گذشته در کشور انجام شده. تا زمانی که تشکیلات باستانشناسی کشور نتواند چارچوبی عقلانی و پروتکلهایی برای انجام برنامههای میدانی و سازوکارهای نظارتی برای الزام و اجبار پژوهشگران به انتشار نتایج آن برنامهها تدارک ببیند وضع همین است که هست؛ یعنی پول و بودجهی ملی صرف چیزی میشود که عایدیای برای کشور ندارد. در همین راستا باید آن پژوهشگرانی که «بدهکاری انتشاراتی» به باستانشناسی ایران دارند، ملزم به تهیهی گزارشهای نهایی و انتشار کارهایی شوند که سالها پیش انجام دادهاند. وجود صدها گزارش منتشرنشده در مرکز اسناد پژوهشگاه دردی از هیچ چیز دوا نخواهد کرد. صدور مجوز کارهای میدانیِ بیشتر برای «بدهکاران انتشاراتی» نه تنها ثمری جز سنگینتر شدن بدهی آنها در بر نخواهد داشت بلکه توجیهی ندارد و خلاف مصالح ملی است. وضعیت وخیمی که در زمینهی منتشرنشدن کارهای میدانی با آن روبهروییم ثمرهی نبود بینش مدیریتی است. تا زمانی که در دایرهی تصمیمات مدیریتی باستانشناسیِ ما، «مصلحت» و «ملاحظه» به جای «عقلانیت» و «واقعیت» حاکمیت دارد، از این هزارتوی بیهودگی بیرون نخواهیم آمد.
[related-post id="36701"]
[related-post id="35820"]
[related-post id="35216"]
نظر شما