چمدان :  با دکتر کوروش روستایی درباره‌ پژوهش‌های میدانی و وضعیت انتشار گزارش‌های باستان‌شناسی و مجلات تخصصی در این حوزه به گفت و گو نشستیم که بخش دوم آن را به شرح زیر می‌خوانید.

به جز نشریاتی که به آنها اشاره کردید، پژوهشگاه چه تدبیری برای انتشار نتایج پژوهش‌­های میدانی باستان­شناسی دارد؟

اینکه تدبیری اندیشیده شده باشد را بی‌­خبرم ولی نگاهی گذرا به انتشارات پژوهشگاه در حوزه باستان­شناسی از سال 1392 به بعد نه ­تنها چشم ­انداز امیدوارکننده‌ای نشان نمی‌­دهد بلکه گویای ایستایی و رخوت سنگینی است. دیگر سال‌­هاست کسی چیزی به نام «گزارش نهایی» فلان برنامه میدانی را ندیده است؛ نه­ تنها آن، بلکه گزارش مقدماتی کارهای میدانی هم به فراموشی سپرده شده چون اساساً نشریه و بستری برای این کار وجود ندارد! اگر به آمار برنامه‌­های باستان­شناسی 10 سال اخیر که در ابتدای این گفتگو به آنها اشاره کردم برگردیم و میزان انتشارات دستگاه متولی را نسبت به آنها بسنجیم، آنگاه به روشنی می‌­بینیم که چقدر از قافله­ انتشارات عقب مانده­‌ایم. در واقع آنچه در سال‌­های اخیر مورد غفلت قرار گرفت همانا پژوهش به معنی دقیق کلمه بود و در عوض به امورات اجرایی پرداختیم. جالب است که، به گمان من، در امور اجرایی هم دستاورد خاصی نداشتیم بلکه برخی امور طی سال‌­های اخیر چنان بی­‌جهت پیچیده شد که درست کردنش، البته اگر اراده‌­ای باشد، انرژی و وقت زیادی را طلب می‌­کند. به هر حال، دلایل این «عقب افتادگی» در زمینه انتشارات چندگانه است. به نظر من اصلی­ترینِ آن، نبود بینش و درک درست از ضروریات باستان­شناسی در سطوح تصمیم ­گیری و مدیریتی است. برای درک این موضوع کافی است به دوره ­هایی که در آن انتشارات باستان­شناسی، به گواهی آمار، پربار بود نگاهی بیندازیم. این دوره­‌ها یکی دوره شش­ ساله مدیریتی زنده ­یاد دکتر آذرنوش بود و یکی دوره­ مدیریتی سه­ ماهه­ آقای دکتر مقدم، که طی آن سه کتاب چاپ شد، یعنی به­ طور متوسط هر ماه یک کتاب! هر دوی این دوره‌ها در یک چیزِ بنیادی مشترک هستند و آن همان بینش و درک درست از ضرورت انتشارات و در نتیجه مهیا کردن بستر لازم برای آن است. بنابراین مهم­ترین عامل در رونق بخشیدن به انتشارات این است که کسی که در مقام تصمیم­‌گیری است این ضرورتِ بدیهی، یعنی انتشارات را فهمیده باشد، یعنی آن بینش را داشته باشد. در واقع با داشتن بینش به نظر من هشتاد درصد راه پیموده شده است، و در صورت نبودن آن، به دور خود خواهیم چرخید و دچار روزمرگی و فرمالیسم  می­‌شویم.



به جز این مورد که به آن اشاره کردید، چه عامل یا عوامل دیگری را در رکود و سستی انتشار برنامه‌های میدانی دخیل می‌­دانید؟

به نظر من غیر از نبود بینش لازم، اصلی­ترین عاملی که طی سال­‌های اخیر باعثِ نادیده شدن ضرورت انتشارات شد، میدان دادن به انجام برنامه­‌های باستان­شناسی بدون تدوین چارچوبی برای انتشار نتایج و گزارش آن برنامه­‌ها بود. با نگاهی به پیشینه­ باستان­شناسان، چه ایرانی و چه غیرایرانی، این نکته به سادگی دانسته می­‌شود که در نبودِ سازوکارهای نظارتی برای الزام پژوهشگران به چاپ نتایج برنامه­‌های میدانیِ خود، باستان­شناسان آنچنان در جذابیت انجام برنامه‌های میدانی فرو می‌­روند که گاه نتیجه و گزارش برنامه‌­های میدانی­شان برای سال­‌ها و گاه دهه­‌ها به تأخیر می‌افتد و در مواردِ نه­ چندان کمی هم اصلاً منتشر نمی‌شود! این باعث تأسف است که ما از گذشته درس نمی‌گیریم... اگر نگاهی گذرا به کاوش‌­ها و بررسی‌­های دهه­‌های اخیر بیندازیم و آنگاه بخواهیم ببینیم که از آن برنامه­‌های میدانی چه چیزی عایدمان شد و چقدر تولید اطلاعات کردیم، واقعاً شاید به این نتیجه برسیم که باید در میزان و چگونگی انجام برنامه‌های میدانی باستان­شناسی تجدید نظر اساسی کنیم.
فکر نکنم هیچ­کس آمده باشد فهرستی از تمام برنامه­‌های میدانی در ایران تهیه کرده باشد و آنگاه ببیند که نتیجه و گزارش آن برنامه‌­ها آیا چاپ شد یا نه و اینکه اگر چاپ شد آیا در اندازه‌های آن کار میدانی بود یا خیر. تهیه­ چنین فهرستی قاعدتاً یکی از وظایف تشکیلات باستان­شناسی کشور است ولی تا آنجا که می ­دانم نه ­تنها چنین فهرست جامعی وجود ندارد، بلکه حتی آمار تعداد دقیق برنامه‌­های میدانی که در دهه­ 1370 یا اوایل دهه­ 1380 در کشور انجام شد نیز موجود نیست و این یعنی اینکه ما در تاریکی به سر می ­بریم. در واقع تدوین چنین فهرستی از فعالیت‌­های باستان­شناسان در ایران، استخوان­بندی اصلی نگارش تاریخچه باستان­شناسی ایران است که هنوز نوشته نشده است.

شاید بد نباشد برای اینکه این مطلب بهتر فهم شود چند مثال بزنم. نتیجه ­کاوش‌­های گسترده ­اشمیت در تپه­ چشمه­ علی تهران در سال­‌های دهه 1310 هنوز منتشر نشده است و بعید است که منتشر هم شود، چرا که از مرگ وی بیش از پنجاه سال می‌­گذرد! گزارش نهایی کاوش‌­های گسترده­ هیئت ژاپنی در دهه­ 1350 در تپه‌های سنگ چخماق که احتمالاً گسترده‌ترین کاوش محوطه‌­ای مربوط به نوسنگی در ایران بود، منتشر نشد و با مرگ ماسودا در سال 1389 و اذعانِ همکاران وی، هیچگاه منتشر نخواهد شد. مورد دیگر کاوش بزرگ مقیاس لایه­ نگاری هیئت انگلیسی در سال‌­های 1339 و 1341 در تپه­ 20 متری یاریم ­تپه ­گنبد است که جز دو خبرنامه ­دو سه صفحه‌ای هیچ از آن چاپ نشد. آن برنامه ­هایی هم که با تأخیری چند ده ساله پس از انجام کارهای میدانی منتشر شد، مثل کاوش‌­های هیئت هُلمز در لرستان، یا تپه یحیای کرمان، یا کاوش‌­های آمریکایی­‌ها در چغامیش خوزستان صرفاً به این خاطر بود که پس از انقلاب، باستانشناسان غربی برای حدود 25 سال امکان کاوش در ایران را نیافتند و ناگزیر شروع کردند به انتشار نتایجی که قاعدتاً می­‌بایست دو سه دهه پیش از آن منتشر می­‌کردند!

این وضعیت در مورد باستان­شناسان ایرانی چگونه است؟ آیا در مورد آنها هم چنین تأخیرهای طولانی در انتشار نتایج برنامه ­های میدانی ­شان دیده می­‌شود؟

اگر بخواهیم موارد اینچنینی در باستان­شناسی ایران را نام ببریم این فهرست بسیار طولانی می‌­شود! در این زمینه متأسفانه کارنامه باستا­ن­شناسان ایرانی نه ­تنها دستِ­ کمی از باستان­شناسان خارجی ندارد، بلکه به­ مراتب بدتر است. این البته موضوعی نیست که تازه باشد یا اینکه جامعه­ باستان­شناسی از آن بی خبر باشد. همه­ باستان­شناسان از جنبه­‌هایی از این منتشر نشدن گزارش و نتایج پژوهش‌­های میدانی پیشین تا اندازه‌­ای اطلاع دارند ولی فکر نکنم هیچ­کس آمده باشد فهرستی از تمام برنامه­‌های میدانی در ایران تهیه کرده باشد و آنگاه ببیند که نتیجه و گزارش آن برنامه‌­ها آیا چاپ شد یا نه و اینکه اگر چاپ شد آیا در اندازه‌های آن کار میدانی بود یا خیر. تهیه­ چنین فهرستی قاعدتاً یکی از وظایف تشکیلات باستان­شناسی کشور است ولی تا آنجا که می ­دانم نه ­تنها چنین فهرست جامعی وجود ندارد، بلکه حتی آمار تعداد دقیق برنامه‌­های میدانی که در دهه­ 1370 یا اوایل دهه­ 1380 در کشور انجام شد نیز موجود نیست و این یعنی اینکه ما در تاریکی به سر می ­بریم. در واقع تدوین چنین فهرستی از فعالیت‌­های باستان­شناسان در ایران، استخوان­بندی اصلی نگارش تاریخچه باستان­شناسی ایران است که هنوز نوشته نشده است.
بیش از نود درصد برنامه‌های میدانی اساساً منتشر نشده‌اند، یا حداکثر کلیات آن به­ صورت خبرنامه یا بسیار مقدماتی چاپ شده است. نتیجه­ چنین وضعیتی بسیار روشن است؛ از یک سو منابع مالی صرف کاوش‌­ها و بررسی­‌های باستان­شناسی شده است، ولی از سوی دیگر اطلاعاتِ به دست آمده از آن برنامه‌ها در اختیار جامعه­ باستان­شناسی قرار نگرفته است و این یعنی «اتلاف منابع» و «حبس اطلاعات».

بدیهی است که شمار برنامه­‌های میدانی انجام­ شده در بعد از انقلاب بسیار بیشتر از قبل از آن است. اگر ما بتوانیم چنین فهرستی تهیه کنیم، آنگاه می­‌توان دید که چه تعداد از برنامه‌­های میدانی نتایج­شان منتشر شده و چه تعداد نشده است. چون این موضوع سال­‌هاست که یکی از دغدغه­‌های اصلی من شده، هرچند آمار دقیقی ندارم ولی آنگونه که طی همین بیست سال اخیری که در فضای باستان­شناسی ایران حضور داشته­ ام، می­ توانم به ضرس قاطع بگویم که بیش از نود درصد برنامه‌های میدانی اساساً منتشر نشده‌اند، یا حداکثر کلیات آن به­ صورت خبرنامه یا بسیار مقدماتی چاپ شده است. نتیجه­ چنین وضعیتی بسیار روشن است؛ از یک سو منابع مالی صرف کاوش‌­ها و بررسی­‌های باستان­شناسی شده است، ولی از سوی دیگر اطلاعاتِ به دست آمده از آن برنامه‌ها در اختیار جامعه­ باستان­شناسی قرار نگرفته است و این یعنی «اتلاف منابع» و «حبس اطلاعات».

[caption id="attachment_35830" align="aligncenter" width="599"] دکتر کوروش روستایی رئیس گروه نقشه باستان‌شناسی سال ۸۵-۸۴، رئیس گروه پیش از تاریخ پژوهشکده باستان‌شناسی بین آذر ۸۸ تا شهریور ۸۹ و مشاور پژوهشی دکترعباس مقدم رئیس پژوهشکده باستان‌شناسی وقت از مهر تا آذر ۹۱ [/caption]

وقتی نتیجه و دستاوردهای یک برنامه ­میدانی چاپ نشود، گویی آن برنامه اصلاً انجام نشده است. این چه توجیهی دارد که ما محوطه­ ها را بکاویم ولی اطلاعات آن را چاپ نکنیم؟ آنچه طی سال­های اخیر از آن غفلت کردیم، تأمل در ضرورت انجام برخی از کارهای میدانی بود. بدیهی است که خود تشکیلات باستان­شناسی مسؤول وضع موجود است. وقتی برای فردی دو، سه و حتی در برخی موارد چهار مجوز برنامه­ میدانی طی یک سال صادر می ­شود نتیجه آن روشن است. این را همه­ باستان­شناسان می ­دانند که یک کاوش یک تا دو ماهه نیاز به چندین ماه پردازش یافته‌­ها و داده‌­ها برای آماده‌سازی جهت انتشار یا تهیه­ گزارش دارد. وقتی یک «باستان­شناس» یازده ماه از دوازده ماه سال را در چند برنامه ­میدانی است، نباید انتظار داشت وی بتواند چیزی از آن حجم اطلاعاتی که در میدان به دست آورده آماده ­انتشار کند.

پیشینه­ باستان­شناسان نشان داده که اگر دست خودشان باشند دوست دارند مرتب و هر سال دو سه برنامه میدانی انجام دهند؛ در اینجا شاید نتوان چندان ایرادی به آن فرد گرفت، چرا که همانطور که گفتم کار باستان­شناسی «جذابیت» دارد و برخی نیز لابد فکر می ­کنند که قرار است تمام مسائل و مشکلات باستان­شناسی فلان دوره یا فلان منطقه را خودشان حل کنند! بنابراین مدام از این محوطه به آن محوطه می­ روند و لایه­ نگاری و کاوش انجام می ­دهند. در اینجا مسئول، تشکیلات باستان­شناسی است که با چه منطق و توجیهی این حجم کار میدانی را به­ عهده ­افراد می ­گذارد در حالی که می ­داند مرتب کردن یافته ­ها و اطلاعات و پردازش داده ­ها و جستجوی منابع برای تهیه مقاله یا گزارش نهایی وقت زیادی می­ طلبد.
وقتی برای فردی دو، سه و حتی در برخی موارد چهار مجوز برنامه­ میدانی طی یک سال صادر می ­شود نتیجه آن روشن است. این را همه­ باستان­شناسان می ­دانند که یک کاوش یک تا دو ماهه نیاز به چندین ماه پردازش یافته‌­ها و داده‌­ها برای آماده‌سازی جهت انتشار یا تهیه­ گزارش دارد. وقتی یک «باستان­شناس» یازده ماه از دوازده ماه سال را در چند برنامه ­میدانی است، نباید انتظار داشت وی بتواند چیزی از آن حجم اطلاعاتی که در میدان به دست آورده آماده ­انتشار کند

موارد عجیبی در باستان­شناسی ایران وجود دارد که مثال­ زدنی هستند. مثلاً یکی از محوطه­‌ها و آثار مهم ایران اگر اشتباه نکنم حدود 15 فصل مورد پژوهش میدانی قرار گرفت و تقریباً هیچ از آن چاپ نشد! یا محوطه­ مشهور دیگری 12 فصل است که کاوش و گمانه ­زنی می­ شود ولی جز یکی دو مقاله کلی و مختصر چیزی از آن چاپ نشده؛ در حالی که منطقاً می­ بایست تاکنون دست­ کم یکی دو کتاب مشروح از فیزیک کاوش و یافته­ ها و دریافت‌­های باستان­شناختی آن چاپ می­ شد. اما از سوی دیگر جوانانی می­ بینیم که با یک بازدید ساده از محوطه­‌ای بدون اینکه آن را جراحی کنند، مقاله ­ای آراسته و مفصل با ذکر تمام جزئیات در نشریه­ ای بین ­المللی چاپ کرده ­اند. البته در همین­جا باید در زمینه­ انتشاراتِ به­ موقع از آقای دکتر ملک ­شهمیرزادی یاد کنم که در این زمینه مثال ­زدنی هستند. کاوش محوطه­ آق­ تپه در مهر و آبان 1379 به سرپرستی ایشان انجام شد و گزارش نهایی آن در دی­ماه همان سال، یعنی تنها دو ماه پس از پایان کار، منتشر شد. البته شاید برخی چنین سرعتی در انتشار را نپسندند و گمان کنند که بر کیفیت گزارش تأثیر منفی دارد، ولی باید به یاد داشت که کسی که مطلبی را چاپ می­ کند دست­ کم شهامت این را داشته که خود را در معرض نقد دیگران قرار دهد. اگر نقدی به این کتاب وارد بود باید منتشر می ­شد؛ وقتی منتشر نشده یعنی نقدی نیست! از سوی دیگر، برخی گمان می­ کنند که برای چاپ گزارش نهایی کار میدانی نیاز به «سالها» وقت دارند؛ و در بیشتر مواقع این سالها تبدیل به ابدیت می ­شود و گزارش آنها هیچگاه چاپ نمی­ شود! نمونه ­اش گزارش نهایی کاوش‌­های «گودین ­تپه» است که به شهادت گردآورندگان کتابی که در سال 2011 درباره این محوطه گردآوری و منتشر شد، کاوشگر این محوطه، یعنی «کایلر یانگ»، طی سال‌ها پس از پایان کاوش‌ها چند بار قصد و آرزو داشت که گزارش نهایی خود را به سرانجام برساند ولی حجم کارها و مشغولیت­های دیگر مانع از این شد تا بالاخره وی از دنیا رفت. احتمالاً ماسودا، باستان­شناس ژاپنی، نیز که تپه ­های سنگ چخماق شاهرود را 1800 متر مربع کاوش و خاکبرداری کرد، قصد مشابهی داشته ولی تا زمانی که روی در خاک کشید آن «قصد» عملی نشد! در واقع اطلاعات و یافته ­های آن محوطه­ مهم، به­ گواهی شاگردانِ ماسودا که اکنون در پایان عمر حرف‌ه­ای خود به سر می­ برند، برای همیشه از دست رفته است. اینها مواردی است که باید از گذشته آموخت.



در اینجا ضرورتی نمی­ بینم به فهرست بسیار طولانی برنامه ­های میدانیِ منتشرنشده توسط هموطنان باستان ­شناس­مان اشاره کنم، چرا که خیلی­ ها نمونه ­های زیادی از آنها را می ­دانند و البته احتمالاً خودِ آنها نیز در شمارِ کسانی هستند که یک یا چند تا از برنامه­ های میدانی خود را آنگونه که باید یا اصلاً منتشر نکرده ­اند! واقعیت این است که همه ما در این زمینه کوتاهی کرده ­ایم و در برابر ملت ایران که بودجه برنامه ­های میدانی ما به ­واقع از جیب آنها تأمین می ­شود، گناهکاریم.

برای برون­رفت از این وضعیت آیا راهکاری وجود دارد؟  

طبیعی است که وجود دارد، البته به شرط اینکه اراده و قصد واقعی برای این کار داشته باشیم. به نظر من، برای به­ سامان کردن وضعیت ناب­سامان انتشارات باستان­شناسی ایران باید از برنامه انتشاراتی دوره مدیریتی زنده ­یاد آذرنوش الگوبرداری کنیم و آن را متناسب با شرایط امروزی کشور توسعه دهیم و متحول کنیم. اگر به­ واقع قصد و اراده ­ای برای این کار باشد، می­ توان چنین روندی را متصور شد. ابتدا باید بستر مناسبی برای انتشارات مهیا کنیم. یکی از دلایل یا بهانه­ هایی که برخی کاوشگران برای چاپ نشدن نتیجه کارهای­شان می ­آورند این است که نشریه ­ای برای این کار نیست که تا حدودی هم پذیرفتنی است. در واقع پژوهشگاه و پژوهشکده که این خیل عظیم باستان­شناسان را به میدان می­ فرستند و سالانه چند میلیارد تومان بودجه­ ملی را صرف کاوش­‌ها و بررسی‌­ها می ­کند، می­ بایست دست کم دو سه نشریه یا گاه­نامه برای چاپ نتیجه ­این کارها داشته باشد. بنابراین، ایرادی که آن همکاران به نبود جایی برای چاپ مقالات کارهای میدانی­شان می­ گیرند تا اندازه­ ی زیادی درست است. نمونه­ ی کنگر ه­ ها را که اشاره کردم مصداق روشنی از این غفلت دستگاه باستان­شناسی در نشر نتایج کارهای میدانی است. واقعاً چه توجیهی وجود دارد که آن همه اطلاعات دست اولی که از کارهای میدانی باستان­شناسی به دست می ­آید در بایگانی­ ها و صرفاً به صورت گزارش­های آرشیوی نگه­داری شود؟ بنابراین اولویت اول دستگاه مجری منطقاً ایجاد بستری برای انتشار نتایج کارهای میدانی است.
یکی از دلایل یا بهانه­‌هایی که برخی کاوشگران برای چاپ نشدن نتیجه کارهای­شان می ­آورند این است که نشریه‌ای برای این کار نیست که تا حدودی هم پذیرفتنی است. در واقع پژوهشگاه و پژوهشکده که این خیل عظیم باستان­شناسان را به میدان می­‌فرستند و سالانه چند میلیارد تومان بودجه­ ملی را صرف کاوش­‌ها و بررسی‌­ها می ­کند، می­ بایست دست کم دو سه نشریه یا گاه­نامه برای چاپ نتیجه ­این کارها داشته باشد

نخستین گام در این رابطه می‌تواند احیای «سلسله­ گزارش­‌های باستان­شناسی» باشد که در واقع بستر و محملی برای چاپ گزارش­های نهایی یا مفصل برنامه ­های میدانی بود. این سلسله­ کتاب­‌ها که در دوره دکتر آذرنوش طرح ­ریزی و عملیاتی شد، در واقع همچون سمبل و نشان انتشارات پژوهشکده بود. در آن زمان این «سلسله­ گزارش‌­ها» به شکل کتاب­‌هایی یکدست با جلد سورمه‌­ای منتشر می‌شد. در آن سال‌­ها، گزارش نهایی یا گزارش‌­های مقدماتی برخی از پروژه‌­های باستان­شناسی مثل طرح بازنگری سیلک و چند فصل از کاوش­‌های پروژه­ی ازبکی در قالب این کتاب­‌ها منتشر شد. در مجموع به گمانم حدود هفده هجده کتاب در این سری چاپ شد که از این تعداد پانزده تا مربوط به دوره مدیریتی دکتر آذرنوش بود. آخرین شماره از این سلسله­ کتاب‌ها به گمانم در سال 1386 منتشر شد. در واقع این بسترسازی که در دوره دکتر آذرنوش انجام شد باعث ترغیب پژوهشگران باستان­شناس به چاپ گزارش نهایی برنامه­‌های­شان شد. وقتی چنین بستر و امکانی وجود نداشته باشد بدیهی است که رغبتی نیز برای انتشار باقی نمی ­ماند.

[caption id="attachment_35827" align="aligncenter" width="296"] گزارش‌های مقدماتی باستان شناسی با جلد خاکستری رنگ[/caption]

 

[caption id="attachment_35828" align="aligncenter" width="302"] گزارش‌های باستانی شناسی تکمیلی با جلد سورمه‌ای[/caption]
احیاء گاه­نامه یا سال­نامه «گزارش‌­های باستان­شناسی، که آن نیز نشان و سمبل پژوهشکده بود، می ­تواند باعث جذب شمار نه ­چندان کمی از گزارش‌­های برنامه­ های میدانی شود. البته قاعدتاً بهتر است با توجه به میزان زیاد کارهایی که طی سال‌­های اخیر در کشور انجام شده «گزارش‌­های باستان­شناسی» نه به صورت سال­نامه بلکه به­ صورت «دوفصل­نامه» منتشر شود؛ یعنی امکان چاپ بیشتری در اختیار جامعه ­ باستان­شناسی بگذاریم

گام بعدی برای رونق دادن به انتشارات باستان­شناسی توسط دستگاه متولی، احیاء گاه­نامه «گزارش‌­های باستان­شناسی» است که همانطور که قبلاً اشاره کردم در زمان دکتر آذرنوش تقریباً به­ صورت سالنامه، متحدالشکل و با جلدی به­رنگ خاکستری منتشر می­‌شد. همان­طور که گفتم، این مجلدات تقریباً مختص گزارش توصیفی و مقدماتی برنامه‌های میدانی بود و بستری بسیار مناسب برای اطلاع ­رسانی به جامعه ­باستان­شناسی است. واقعیت این است که شمار اندکِ نشریات باستان­شناسی کشور که قبلاً به آنها اشاره کردم از نوع مجلات موسوم به «علمی ـ پژوهشی» است و چاپ مقاله در آنها، مخصوصاً اگر از نوع گزارش توصیفی برنامه­‌های میدانی باشد، بسیار سخت و زمان­بر و گاه نشدنی است. آن مجلات چون از سوی وزارت علوم دارای امتیاز علمی ـ پژوهشی هستند، بدیهی است که با ترافیک مقالات مواجهند و در نتیجه چاپ مقالات توصیفی در آنها اگر از هزارتوی مشکلاتِ پذیرش مقاله بتواند عبور کند ممکن است چند سال طول بکشد. شنیده ­ام که برخی از این مجلات تا حدود 100 مقاله در نوبت انتشار دارند!

به هر حال، احیاء گاه­نامه یا سال­نامه «گزارش‌­های باستان­شناسی، که آن نیز نشان و سمبل پژوهشکده بود، می ­تواند باعث جذب شمار نه ­چندان کمی از گزارش‌­های برنامه­ های میدانی شود. البته قاعدتاً بهتر است با توجه به میزان زیاد کارهایی که طی سال‌­های اخیر در کشور انجام شده «گزارش‌­های باستان­شناسی» نه به صورت سال­نامه بلکه به­ صورت «دوفصل­نامه» منتشر شود؛ یعنی امکان چاپ بیشتری در اختیار جامعه ­ باستان­شناسی بگذاریم. بدین ترتیب، گزارش­های نهایی یا مفصل برنامه ­های میدانی در «سلسله­ گزارش­ها» چاپ می ­شود و گزارش­های مقدماتی در «گزارش­های باستان­شناسی».

[caption id="attachment_35833" align="aligncenter" width="630"] تصویر جلد شمارۀ سوم و چهارم «مجلۀ باستانشناسی»، 1338[/caption]

افزون بر این دو گام که هر دو در زمان دکتر آذرنوش قویاً اجرا می­ شد، مجله­ پژوهشکده­ باستان­شناسی باید راه ­اندازی شود. همانطور که گفتم در این چهار دهه پژوهشکده­ باستان­شناسی هیچ­گاه نشریه مستقل باستان­شناسی نداشته است. البته دو سال پیش اطلاعیه‌­ای درباره مجله‌­ای که قرار است پژوهشکده منتشر کند در فضای مجازی پخش شد ولی تا آنجا که اطلاع دارم این نشریه پس از دو سالی که از «آماده­ سازی» آن می­ گذرد هنوز منتشر نشده است. اگر این اتفاق بیفتد باید آن را به فال نیک گرفت، چرا که در بین ناظرانی که انتشارات باستان­شناسی ایران را دنبال می‌­کنند این پرسش همواره وجود داشت که چطور دانشگاه‌­ها که هم از نظر نیروی انسانی و هم از نظر منابع مالی کم­ بنیه‌تر از پژوهشگاه و پژوهشکده­ باستان شناسی هستند مجله دارند ولی ما نداریم؟!

[related-post id="35216"]
کد خبر 35820

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 2 =