[caption id="attachment_34957" align="aligncenter" width="1280"] «صیانت از میراث فرهنگی در اندیشه و عمل» با سخنرانی دکتر حکمت الله ملاصالحی، دکتر بهمن نامور مطلق، شهرام زارع سردبیر مجله باستان پژوهی و دکترحميدرضا ولی پور استاديار دانشکده ادبيات و علوم انسانی گروه آموزشی باستان شناسی دانشگاه شهید بهشتی و حضور دکتر نگین میری استادیار گروه باستان شناسی دانشگاه شهید بهشتی، دکتر کوروش محمدخانی عضو هیأت علمی گروه باستان شناسی این دانشگاه و جمعی از دانشجویان و اساتید باستان شناسی[/caption]
دکتر حکمت الله ملاصالحی استاد باستانشناسی دانشگاه تهران و عضو هیأتامنای بنیاد ایرانشناسی در این نشست گفت:
- هیچ چیزی نگران کنندهتر و خطرناکتراز آن نیست که مردم یک کشور در عصری زندگی کنند که ندانند چه عصری است و در کجای تاریخ ایستادهاند.
- ما میراث فرهنگی را صیانت نمیکنیم، میراث فرهنگی ما را صیانت میکند. ما فرهنگ را تعریف نمیکنیم بلکه فرهنگ ما را تعریف میکند. فرهنگ و میراث فرهنگی بسط وجودی درونی و بیرونی ماست.
- حضور ما در این عالم شبیه یک گونه گیاهی و جانوری نیست بلکه انسان، هستندهای است گشوده به دو عالم یک هستی بیرونی و دیگری هستی خودش. تمام آثار تاریخی- فرهنگی بسط وجودی ما است. نسبت اینها با ما نسبت هستیشناسانه است. ما و این آثار هستیمان به طور متقابل به هم وابسته است.
- ما زمانی در تاریخ خودمان زندگی و سیر می کردیم و در مسیر تاریخی خودمان بودیم. نسبت ما با گذشته ما یک نسبت زنده بود. بحث صیانت یا تخریب در میان نبود یک بنایی که تخریب میشد ، حتماً بهتر از آن ساخته میشد چون پیوند و پیوستگی تاریخی وجود داشت و گسستی به وجود نیامده بود.
- وقتی نسبت داریم پرسشی از بیرون نمیکنیم. وقتی با چیز نسبت زنده داریم و با آن زندگی میکنیم امری بدیهی برای ما است. اما وقتی فاصله و گسست ایجاد شد پرسش میکنیم.ویدئویی از اظهارات دکتر حکمت الله ملاصالحی را در زیر ببینید
- میراث ما در غیبت نبود، ما هم در غیبت میراثمان نبودیم. یک نسبت گرم و زنده حضوری بین ما و میراث برقرار بود و کاروان میراث ما در مسیر تقدیر خودِ ما سیر میکرد و ما تقدیر تاریخی خودمان را داشتیم. اصلاً بحث هویت هم در میان نبود. برای این که این هویت و فرهنگ یکجا در هم تنیده بود. همدیگر را در آیینه هم میدیدند.
- انسان دو قرن پیش ایرانی، خود را در آیینه میراث میدیدید. میراث هم خود را در آیینه انسان میدیدید. مثالی میزنم شاید وقتی به بارگاه امام رضا (ع) میرویم بسیاری از آدمها نه سال تولد و شهادت ایشان را بدانند نه از نحوه زندگی ایشان خبر داشته باشند اما یک رابطه گرم و صمیمی بین آنها برقرار است. این یک رابطه هستیشناسانه است. میان جام و باده فاصله و فراق نیفتاده و با هم یکی هستند.
- در غرب پس از رنسانس یک جابه جاییهای سنگین و عجیب و غریبی اتفاق افتاد. حتی برای تاریخ غرب هم بیسابقه بود. یک انسان دیگری بر صحنه آمد. یک تمدن دیگری آمده و یک قرائت دیگری بر تمام تاریخ بشر شده است. انسانِ پس از رنسانس یک نسبت دیگری با عالم برقرار کرده است.
- در سال 806 میلادی در دانمارک طرح نخستین مرکز حفاظت از آثار باستانی برای صیانت از میراث فرهنگی به سلطنت ارائه و تصویب شد و در سراسر اروپا تسری پیدا کرد.
- در سدههای سیزده، چهارده و پانزده ما آدمهایی داریم مانند تامسون مجموعهدار دانمارکی. تصویری از او هست که یک حلقه در دست دارد و یک تعداد از مجموعه او بازدید میکنند. آنچنان ولع و کنجکاویای در عکس انسانها که به دستان تامسون چشم دوختهاند، دیده میشود که پیام میدهد این انسان دیگر انسان صومعه نیست. کانت هم دیگر ارسطو و افلاطون نیست.
- این انسان یک شبه پس از رنسانس شکل نگرفته بلکه آرام آرام شکل گرفت و به عالم دیگری میپیوندد. دیگر مرجعیت کلیسا نیست و سقف صومعه خودش را معنا نمیکند. دیگر نسبتی با ایمان و عالم قدس ندارد و آرام آرام از آن میگسلد.
- انقلاب فرانسه که شد سی هزار کلیسا و دیر را به عنوان دوران ظلمت و سیاهی تخریب کردند. کمی بعد دیدند چه کار خطرناکی میکنند و در حال زدن ریشههای خود هستند. پس خود را تغییر دادند به گونهای که اگر امروز به اروپا بروید میبینید برای یک کلیسای چهل متری مسیر یک خیابان را به طور کلی تغییر دادند.
- در یونان هم چنین شد. یونان تحت سیطره و حاکمیت امپراطوری عثمانی بود و با ششصد هزار جمعیت دیگر رمقی نداشت اما آنها انقلاب کردند و دوباره یونان را بازسازی کردند و ملت و دولت جدید یونان را برپا کردند و اصلاً فراموش کردند که فاصلهای بوده است. امروز تمام هویت و تاریخشان را معنا میکنند. قرابت و نسبت دیگری بین آنها و تاریخشان برقرار شده است.
- ما آن نسبت را نمیشناسیم و نمیفهمیم. باستانشناسی میخوانیم اما نمیدانیم چرا باستانشناسیم. جداً نمیدانیم. حتی باستانشناس پیش از انقلاب ما بیشتر می دانست چرا باستانشناس شده است. برای این که تاریخ ملی کشور برایش دغدغه بود . بعد از انقلاب تاریخ ملی را هم برچیدند. چیزی باقی نماند و باستانشناسی هم معنایی ندارد. صرفاً فقط باستانشناسی میخوانیم. یک باستانشناسی خوشبینانهِ تقلیدی چون تقلید هم یک هوشمندی میخواهد اما هیچ گاه از جنس خلاقیت نیست.
- وارد میراث فرهنگی که میشوید با یک میراث سرگشته مواجهید که یک معلم فلسفه را برنمیتابد. کسانی میخواهند سوداگر و سوداپیشه، چون نمیدانند در چه عصر و دورهای و با چه کسانی زندگی میکنیم.
- طوفان تحولاتی که در غرب به پا شد مانند سیل نه تنها ما بلکه تمام اقوام و ملتها و تمدنهای جهان را با خود برد و از ریشههایش کند. تمام تاریخ بشر شد ماده تاریخ غرب و ماده معرفت او. و غرب با ماده میراث جهانی، تاریخ خودش را سرعت بخشید.
- یک ملت زمانی میتواند زنده باشد که جام و باده در دستانش باشد. وقتی که جهانت را تخریب میکنی چگونه میخواهی در برزخ زنده بمانی.
- دولتیان ما هم نمیدانند که ما بر چه تاریخی و میراثی تکیه زدهایم. این اغراق نیست و بارها گفتم ایران اگر نخواهیم بگوییم به لحاظ حجم آثار تاریخی و غنای میراث فرهنگی یک استثنا است به جرأت یکی از استثناها است. در کدام کشوری سه حوزه بزرگ تحول شهرنشینی اتفاق افتاده است. اما چون ما نمیدانیم بر چه تاریخی تکیه زدهایم، دیگری اینها را میفهمد و در دهان ما میگذارد.
- ما خودمان این بیداری را نداریم. دولتیان و مجلسیان ما این بیداری را ندارند. رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری ما از تاریخ کشورش هیچ نمیداند. او همان بقایی ثابت است. بقایی چهار سال آمد و رفت اما رئیس فعلی پژوهشگاه ثابت در میراث فرهنگی حضور دارد. او چه میفهمد که ایرانی بودن یعنی چه! شأن ایرانی بودن یعنی چه! او چه میداند که در کجای تاریخ ایستاده است. تخت جمشید را هم غربیان برای ما حفظ کردند. تخت جمشید را هم ما کشف نکردیم این قرائت را آنها به ما دادند چنین قرائتی را ما نداشتیم. به همین جهت هنوز هم این قرائت در ما وجود ندارد. ما قرائت باستان شناسانه نداریم. ما نگاه موزهای هم نداریم.
- در سفر لندن با دیدن دو جا تکان خوردم و دچار رعب شدم. یکی موزه تاریخ طبیعی که انسان دیوانه میشود از این تشکیلات عظیم و نشان میدهد یک نگاه، یک قرائت، یک تفسیر جدید و قدرتمند از تاریخ میشود. یعنی این موزهها روی آوار کلیساهای قرون وسطا بنیان پذیرفته است و این موضوع کوچکی نیست. وارد موزه بریتانیا (British Museum) و موزه لوور فرانسه هم میشویم همین طور است یک قرائت جدیدی را بیان میکنند. هیچ تمدنی تشکیلات موزهای به معنای امروزی نداشت. اینک زیر سقف موزههای عالم مدرن انسان مدرن قرار میگیرد و خودش را میبیند و یک نگاه باستان شناسی به خود میاندازد، یک فهمی را به دنبال دارد که دست کم چهار قرن فلسفه پشت سر آن ایستاده است.
- در غرب حضور مجموعهداران نشان از انسان دیگری دارد که آرام آرام به میراث فرهنگیاش نگاه دیگری دارد. این نگاه دیگر از واقعیت را در آثار میکلانژ ، داوینچی و حتی در نحوه نگاه پاپها میبینید. یک پاپ دستور میدهد در آن دوران تمام نسخ خطی کهن جهان را گردآوری کنند. اکنون واتیکان کهنترین و غنیترین نسخ ادبیات، فلسفی، فکری و تاریخی تمام تمدنها را در خود جای داده است. اما ما در این گوشه جهان میفروشیم، بیدار نیستیم. ما خفته باستان شناسیم، ما خفته سازمان میراث فرهنگی را بوجود آوردیم. به همین خاطر هیچ انگیزهای نیست . چون که خلأ معنوی بوجود آمده، نه انسان مؤمن شش قرن نسل پیش هستیم، نه معرفت انسان غربی را داریم. میخواهیم با نگاه اقتصادی این خلأ را پر کنیم. این انسان شهردار، وزیر و وکیل میشود و سعی میکند تا میتواند این نو کیسه را از زر پر کند چون تهی از معنا است. این خیلی تلخ و دردناک است.
[caption id="attachment_34954" align="aligncenter" width="1280"] ملاصالحی: دولتیان ما هم نمیدانند که ما بر چه تاریخی و میراثی تکیه زدهایم. این اغراق نیست و بارها گفتم ایران اگر نخواهیم بگوییم به لحاظ حجم آثار تاریخی و غنای میراث فرهنگی یک استثنا است به جرأت یکی از استثناها است. در کدام کشوری سه حوزه بزرگ تحول شهرنشینی اتفاق افتاده است. اما چون ما نمیدانیم بر چه تاریخی تکیه زدهایم، دیگری اینها را میفهمد و در دهان ما میگذارد[/caption]
- به صراحت ما نیاز به یک خودآگاهی فرهنگی داریم. من چند بار تمام قد از سید جواد طباطبایی دفاع کردم چون خودآگاهی تاریخی او را تقدیر میکنم. می داند ما در کجای تاریخی ایستادهایم و ما را دعوت میکند. ما امروز پیش از همه به یک خودآگاهی تاریخی نیاز داریم که این خودآگاهی تاریخی دو وجه دارد. یک وجهه آن که ما در کجای تاریخ ایستادهایم و به چه تاریخ و سنتی تکیه زدهایم. این باید از بنیان بازخوانی شود. دو قرن پیش به این بازخوانی نیازی نداشتیم و ضرورتش را هم احساس نمیکردیم. اما امروز نیاز به یک بازخوانی جدی داریم. از من بپرسید آیا ابزار شناختش را داریم؟ به صراحت می گویم داریم. ما دستمان تهی نیست.
- موضوع دیگر بازخوانی خودِ غرب است و این که در غرب چه تحولاتی اتفاق افتاده است. تمام علوم از جمله باستان شناسی باید بازخوانی شود. بازخوانی فلسفی، نظری و معرفت شناختی عمیق و نحوه نگاه موزهای و باستان شناسی.
پایگاه خبری چمدان با توجه به اظهارات ملاصالحی آمادگی انتشار پاسخ مدیران سازمان میراث فرهنگی به ویژه رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی را دارد.
نظر شما