[related-post id="30758"]
چمدان: همان گونه که توضیح دادید، مرحله اول کار شما در اسفند ۱۳۹۱ به اتمام رسید. با توجه به اهدافی که برای مرحله دوم در نظر گرفته بودید، چه اتفاقاتی افتاد؟ آیا توفیقی حاصل شد؟
به فاصله اندکی از رونمایی مرحله اول طرح تهیه نقشه باستان شناسی به ما گفتند اتاقی را که به عنوان اتاق نقشه باستان شناسی (در محل فعلی پژوهشکده باستان شناسی) در اختیار شماست باید تحویل داده شود! البته هرکسی که دوران هشت ساله دولتهای نهم و دهم را تجربه کرده باشد از این کار تعجب نخواهد کرد.
چمدان: به جای آن که از شما تقدیر شود اتاقتان را پس گرفتند؟! شما چه کردید؟
من به شخصه هیچگونه انتظاری ندارم که در قبال انجام وظیفه از من تقدیر شود. داشتن یک سامانه دقیق اطلاعات باستان شناسی برای ایران همواره آرزوی من بوده و هست. ما هم میز و صندلیها را به راهرو منتقل کردیم و از فردا در راهرو نشسته و مدت اندکی نیز کار کردیم. بالای میزها هم عبارت «هان ای دل عبرت بین» را به دیوار چسباندم تا همه ببینند که بدخواهان، چشم دیدن موفقیت و پیشرفت ایران را ندارند. پس از آن دیگر کار نقشه معلق ماند تا آنکه دولت عوض شد. پس از تشکیل دولت و جایگزینی افراد جدید در پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری انتظار داشتم که نقشه باستان شناسی بیش از هر زمان دیگر تقویت شود.
با همت آقای محمد رکنی، بیش از 1024 پروژه عمرانی بر روی نقشه ایران جانمایی شد. تازه در آن زمان به حجم عظیم کارهای نجات بخشی پی بردیم. جالبتر از این، در یک اقدام بیسابقه، رئیس وقت پژوهشکده (آقای سیامک سرلک)، نقشه پیش گفته را در اتاق ریاست پژوهشکده باستان شناسی نصب کرد تا نشان دهد که پاسخ به عملیات اجرایی با هوشمندی در حال پیگیری است. در حال حاضر، برنامههای عمرانی برای باستان شناسی ایران بحران ایجاد کرده است در حالی که جای نقشههایی از این دست در اتاق مدیران فعلی خالی است!
چمدان: آیا انتظار شما برآورده شد؟
اگر دقت کرده باشید، در ابتدای این گفت و گو تأکید کردم این «سیستم اطلاعات باستان شناسی» است نه نقشه باستان شناسی. بنابراین مهمترین مشکل ما فهم ناقص از یک سیستم به هم پیچیده اطلاعاتی است. نقشه باستان شناسی تنها جزئی از آن سیستم اطلاعاتی است.
چارچوب سنتی بهره گیری از اطلاعات باستان شناسی کشور، چارچوبی است که دیگر در این زمان راهگشا نیست. در چارچوب سنتی، همواره مدیران به جای تکیه زدن بر بنیانهای اطلاعات ناب به افراد عموما شناخته شده و یا به اصطلاح ریش سفید تکیه میزنند. وانگهی، انسانها به تناسب توان زیستشناختی شان دچار اشتباه میشوند. چه بسا، سلیقهها و عواطف شخصی برخی از مشاورین در تصمیم گیری صحیح مدیران چه میانی و چه ارشد تاثیر بسزا داشته و نهایتا، دستگاه باستان شناسی کشور دستخوش نظرات تک بعدی برخی مشاوران قرار گیرد.
من یک سوالی که همواره دارم این است، چه دوست و چه دشمن، با آن که آذرنوش هنوز که هنوز است دشمنان بیشماری دارد واقفند که در نیمه اول دهه هشتاد باستان شناسی ایران سرافراز بود. سوال من این است: چرا مطبوعات و رسانههای ما که دغدغه میراث فرهنگی و باستان شناسی ایران را دارند دنبال پاسخ به این پرسش ساده نیستند؟!
به نظرم نظام اداری ما به یک دور باطل گرفتار است و کسانی که با این دور باطل خوشاند و به قول معروف زندگی میکنند هر چیزی را دستاویز قرار میدهند تا دنیا همواره به کام آن نظام مندرس اداری باشد. در جاهای دیگر هم گفتهام و اینجا نیز میگویم که باستان شناسی ایران در پس از انقلاب در دو برهه توانست از سلطه کسانی که آب به آسیاب آن دور باطل میریزند، بگریزد. یکی در نیمه اول دهه هشتاد به رهبری شادروان آذرنوش و دیگر از نیمه دوم سال ۱۳۹۱ تا تقریبا دی ماه سال ۱۳۹۲ که بنده و آقای سرلک به کمک همکاران دلسوز و ترقی خواهمان پژوهشکده باستانشناسی را بر مبنای خطوطی که آذرنوش ترسیم کرده بود سرپرستی کردیم.
چمدان: کمی میتوانید درباره اشخاصی که آب به آسیاب آن دور باطل میریزند توضیح دهید؟
من از کسی نام نمیبرم. اگر نگاهی به کارکردها بیندازید به خوبی مشخص است چه کسانی موافق آن سیستم به هم ریخته بودند و جز آن نمیدانند و نمیخواهند. این آدمها خصوصیات ویژهای دارند. یکی از خصوصیات ویژهشان ذهنیت کارمندی است. از تحصیلات عالیه، پژوهشگاه، پژوهشکدهها و هیأت علمی فقط امتیازات مادیاش را خیلی خوب درک کردهاند. ذهنیت کارمندی پدیده شومی است. البته هیچگاه نباید به کارمندان خدوم ما توهین شود. منظورم ذهنیتی است که دل برای پیشرفت نمیسوزاند، اجرای امور را به کندی انجام میدهد، خودستاست، به قوانین طبیعی بیاعتناست و ... به عقیده من این سیستم یک آفت به تمام معنا است. آفتی که راه هرگونه پیشرفت ملی را سد میکند. باید با این آفت مبارزه کرد تا ریشه کن شود. بگذارید برای شما یک مثال بزنم.
در جاهای دیگر هم گفتهام و اینجا نیز میگویم که باستان شناسی ایران در پس از انقلاب در دو برهه توانست از سلطه کسانی که آب به آسیاب آن دور باطل میریزند، بگریزد. یکی در نیمه اول دهه هشتاد به رهبری شادروان آذرنوش و دیگر از نیمه دوم سال ۱۳۹۱ تا تقریبا دی ماه سال ۱۳۹۲ که بنده و آقای سرلک به کمک همکاران دلسوز و ترقی خواهمان پژوهشکده باستانشناسی را بر مبنای خطوطی که آذرنوش ترسیم کرده بود سرپرستی کردیم
تقریبا در اردبهشت سال ۱۳۸۰ بود که شادروان دکتر آذرنوش مدیران گروههای پژوهشی پژوهشکده را به جلسه ای دعوت کرد. تازه دو سه ماهی بود که آقای آذرنوش به پژوهشکده آمده بود. وقتی در اتاق کوچک ایشان جمع شده و دور یک میز نشستیم، ایشان با خوشحالی، همان خوشحالیای که در زمان کوبیدن تابلوی پژوهشکده باستان شناسی بر ورودی ساختمان مسعودیه در چشمان اشک آلودش میدیدم، گفت: «عزیزان من امروز یک خبر خیلی خوبی برای شما دارم. آقای مهندس بهشتی موافقت کردند که یک ساختمان مستقل به پژوهشکده باستان شناسی در عمارت مسعودیه به ما تعلق بگیرد. حال کسانی که با استقلال فیزیکی پژوهشکده موافقند دستشان را بالا بگیرند.»
من بدون درنگ دستم را بالا گرفتم. مابقی حضار مات و مبهوت بودند و دلایلی آوردند که معلوم بود این کار خوشایندشان نیست. لازم است بدانید که در آن زمان، پژوهشکده باستان شناسی در ساختمان مرکزی سازمان فعلی در عمارت زنجان قرار داشت که وضعیت بسیار نابسامانی داشت. چند اتاق در جاهای مختلف آن عمارت به پژوهشکده و اعضایش داده شده بود که به قول آذرنوش با این پخش و پلا شدگی نمیشد مدیریت اعمال کرد.
بالاخره پس از دو سه جلسه دیگر به عمارت مسعودیه رفتیم. در آنجا بود که پژوهشکده پس از دو دهه صاحب هویت مستقل شد. کتابخانه، بخش روابط بین الملل، بخش اداری، بخش مالی، بخش انتشارات و ... هر صاحب عقلی میداند که اقدام آذرنوش در آن برهه چه میزان موثر بود و باستان شناسی ایران را چه میزان به پیش برد. البته لازم است متذکر شوم که آذرنوش همواره با اشخاصی که به سیستم در هم ریخته اداری دل بسته بودند، مشکل داشت و آن اشخاص چوب لای چرخ خیلی از کارها میگذاشتند.
پس از تغییر دولت در سال ۱۳۸۴ و تضعیف باستان شناسی، زمانی که پدیده شوم کوچ به شیراز توسط عدهای نادان و فاقد آگاهی از میراث این مملکت رقم خورد، رفته رفته تمامی آن نهادهایی که آذرنوش و مجموعه همکارانش برساخته بودند از بدنه پژوهشکده باستان شناسی جدا و به پژوهشگاه افزوده شد. نشان به این نشان که هم اینک، پژوهشکده باستان شناسی یا بهتر است گفته شود باستان شناسی ایران شیری است بییال و دم. این یعنی رسیدن به نقطه پیش از آذرنوش و به کام سیستم در هم ریخته و آشفته اداری.
من یک سوالی که همواره دارم این است، چه دوست و چه دشمن، با آن که آذرنوش هنوز که هنوز است دشمنان بیشماری دارد، واقفند که در نیمه اول دهه هشتاد باستان شناسی ایران سرافراز بود. سوال من این است: چرا مطبوعات و رسانههای ما که دغدغه میراث فرهنگی و باستان شناسی ایران را دارند دنبال پاسخ به این پرسش ساده نیستند؟!
چمدان: در حال حاضر چه بر سر نقشه باستان شناسی آمده است؟
از سال ۱۳۹۲ تا مقطعی که پژوهشگاه رأساً نقشه باستان شناسی را به دست گرفت. هدف ما عملی کردن مرحله دوم طرح تهیه نقشه بود که پیشتر برای شما توضیح دادم. منتها، برمبنای روند تقلیل توان پژوهشکده ما نتوانستیم به اهداف خودمان دست یابیم. در حال حاضر آقای شادمهر مسؤول امور مالی عده ای را در پژوهشگاه جمع کرده است و ظاهرا در حال پیش بردن امور نقشه باستان شناسی است. البته انتظار ندارم که اتفاق خاصی برای نقشه باستان شناسی رخ دهد چون آن افراد نمیدانند به واقع نقشه باستان شناسی چیست.
چمدان: یعنی این افراد تخصصی در حوزه باستان شناسی ندارند؟
خیر ، تخصصی ندارند. ارتباطی هم با آنها نداریم. من از این سمت استعفا دادهام بنابراین طبیعی است اطلاعی هم نداشته باشم.
چمدان: باستانشناسان میگویند اگر نقشه باستانشناسی کشور تهیه شود، میتوان هم کشور را توسعه داد و هم میراث باستانی را حفظ کرد. دولت اما برای تحقق این خواسته دیرینه آیا بودجهای در نظر گرفته و این که این نقشه چقدر میتواند جلوی توسعه ناپایدار را بگیرد؟
نقشه باستان شناسی در اساسنامه سازمان میراث فرهنگی از ابتدا به عنوانی جزئی از مطالبات گنجانده شده اما تازمانی که ما کار میکردیم بودجهای اختصاص نیافت. حرفش بود اما در عمل آن بودجه مانند چک بیمحل بود.
اما در مورد بخش دوم پرسش شما باید بگویم کشور ما در زمره کشورهای در حال توسعه است. طبیعی است که فعالیتهای عمرانی گسترده در جای جای کشور وجود داشته باشد. بسیاری از پروژههای عمرانی اگر هر سودی برای اقتصاد کشور داشته باشد برای میراث فرهنگی مضر است و باید در مواجهه با آن پروژهها نقشه باستان شناسی مسؤولانه عمل کند. در واقع برای میراث فرهنگی، آن پروژهها تهدید است. ما برای مواجه شدن با این تهدید، در ابتدای سال ۱۳۹۲ اقدامی کردیم که پیشتر سابقه نداشت. در مواجه با حجم انبوه عملیات اجرایی در پهنه سرزمینی ایران (بحران ساخت و ساز)، همواره به این عقیده بودیم که چه میزان عملیات اجرایی در کشور در حال برنامه ریزی و اجراست و مهمتر اینکه محل انجام آن پروژهها بر روی نقشه ایران کجاست.
پس از تغییر دولت در سال ۱۳۸۴ و تضعیف باستان شناسی، زمانی که پدیده شوم کوچ به شیراز توسط عده ای نادان و فاقد آگاهی از میراث فرهنگی این مملکت رقم خورد، رفته رفته تمامی آن نهادهایی که آذرنوش و مجموعه همکارانش برساخته بودند از بدنه پژوهشکده باستان شناسی جدا و به پژوهشگاه افزوده شد. نشان به این نشان که هم اینک، پژوهشکده باستان شناسی یا بهتر است گفته شود باستان شناسی ایران شیری است بی یال و دم. این یعنی رسیدن به نقطه پیش از آذرنوش و به کام سیستم در هم ریخته و آشفته اداری
بنابراین، با همت آقای محمد رکنی و گروه نجات بخشی پژوهشکده، بیش از 1024 پروژه عمرانی بر روی نقشه ایران جانمایی شد. تازه در آن زمان به حجم عظیم کارهای نجات بخشی و مسؤولیت خطیر خود در قبال آن پی بردیم. جالب تر از این در یک اقدام بی سابقه، رئیس وقت پژوهشکده (آقای سیامک سرلک) نقشه پیش گفته را در اتاق ریاست پژوهشکده باستان شناسی نصب کرد تا نشان دهد که پاسخ به عملیات اجرایی با هوشمندی در حال پیگیری است. در حال حاضر، برنامه های عمرانی برای باستان شناسی ایران بحران ایجاد کرده است در حالی که جای نقشههایی از این دست در اتاق مدیران فعلی خالی است!
چمدان: اگر نقشه باستان شناسی در اساسنامه سازمان آمده پس باید ردیف بودجه برای آن در نظر گرفته باشند. حتی در استانها هم باید ردیف بودجه مشخصی جهت تکمیل آن تخصیص پیدا کند. به عبارتی سازمان برنامه و بودجه باید برای آن ردیفی در نظر بگیرد. پس طی این سالها این بودجه صرف چه چیزی شده است؟
حتماً بودجه داشته اما نمیدانم کجا مصرف شده یا چه اتفاقی برایش افتاده است. آنچه میدانم آن است که همیشه گفته شده بودجه خوبی به آن اختصاص پیدا میکند اما در عمل چنین نبود و ما ریالی بابت این کار دریافت نکردیم. طبق برنامهای که با ادارات کل استانها داشتیم استانهای خوزستان و فارس بودجههایی اختصاص دادند و افرادی که با گروه نقشه ارتباط تنگاتنگی داشتند توانستند کارهای خیلی خوبی در خصوص تکمیل اطلاعات باستان شناسی استان مربوط به خود انجام دهند.
در حال حاضر آقای شادمهر مسؤول امور مالی عدهای را در پژوهشگاه جمع کرده است و ظاهرا در حال پیش بردن امور نقشه باستان شناسی است. البته انتظار ندارم که اتفاق خاصی برای نقشه باستان شناسی رخ دهد چون آن افراد نمیدانند به واقع نقشه باستان شناسی چیست
چمدان: آیا به گروه جدید این بودجه اختصاص پیدا کرده است؟ اگر آنها باستان شناس نیستند، عضو پژوهشکده باستان شناسی هم نیستند، چگونه امکان دارد رایگان چنین کاری را انجام دهند؟ بویژه آن که مسؤول بخش مالی آنها را انتخاب کرده باشد؟ حتماً ایشان که اهل حساب و کتابند میدانند چنین چیزی محال است! آیا گرفتن پروژه از باستان شناسان و سپردن آن به افرادی بیرون از سازمان به دلیل تخصیص این بودجه به عدهای خاص نبوده است؟
اطلاعی از اقدامات آنها و مقدار هزینهها ندارم. باز هم تأکید میکنم انتظار ندارم که اتفاق خاصی برای نقشه باستان شناسی رخ دهد چون همان گونه که توضیح دادم، آنها با نفس کار، یعنی ایجاد سامانهای برای مدیریت باستان شناسی کشور بیگانهاند.
در حال حاضر برنامههای عمرانی برای باستان شناسی ایران بحران ایجاد کرده است در حالی که جای نقشههایی از این دست در اتاق مدیران فعلی خالی است!
چمدان: اصلاً آیا مسبوق به سابقه بوده که تهیه این نقشهها برون سپاری شده باشد؟
در نیمه دوم دهه هشتاد برون سپاریهای زیادی برای به اصطلاح تهیه نقشه باستان شناسی شده است. دانشگاه تهران قراردادی با پژوهشگاه برای تهیه نقشه استانهای تهران و قزوین در دهه هشتاد امضاء کرد. اما هنگامی که نقشهها را تهیه کرد نقشه استان تهران و استان قزوین را روی سایت موسسه باستان شناسی دانشگاه تهران قرار داد. زمان مدیریت اقای سرلک متوجه شدیم تعداد تماسهای نیروی انتظامی از استان قزوین به طرز عجیبی افزایش یافته و حفاران غیر مجاز را در مناطقی دستگیر کردهاند که شناخته شده نبودند و کسی اگر باستان شناس نباشد از آن مطلع نمیشود، فرضاً همه شوش، جندی شاپور، تخت جمشید و تخت سلیمان و... را میشناسند اما کسی نمیداند فلان تپه در فلان روستا یا بیابان یا دشت اثر دوره هخامنشی و...دارد. وقتی از حفاران پیگیر شدند اعتراف کردند که روی سایت باستان شناسی دانشگاه تهران چنین نقشهای هست که آقای سرلک سریع نامه رسمی زدند و درخواست کردیم هرچه سریعتر این نقشهها از روی سایت برداشته شود.
چمدان: شما ظاهرا برنامه جامعی برای خلیج فارس، دریای مکران و جزایر داشتید. میتوانید در آن باره نیز توضیح دهید؟
بله البته، ببینید در مقایسه با فعالیتهای باستان شناسی صورت گرفته در سواحل جنوبی خلیج فارس، ما به شدت عقب ماندهایم. همین عقب ماندگی ما باعث شده است تا عدهای از باستان شناسان خارجی که برخی از آنها جزو پژوهشگران شناخته شده دنیا هستند راهی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس شوند و برای دلخوشی همسایگان بیانصاف ما، در نوشتههایشان از نام جعلی استفاده کنند. معتقدم این پدیده ناصواب بیشتر برآمده از بیخیالی و سردرگمی ماست تا خباثت آنها.
فرض کنید اگر شما یک دانشجویی باشید که در خصوص خلیج فارس باید پایان نامه دکتری بنویسید، برای آن که بتوانید از منابع روزآمد استفاده کنید ناچار هستید تا به مقالات و کتبی که طی چند دهه گذشته درباره تاریخ و باستان شناسی خلیج فارس نوشته شده است ارجاع دهید. خب، درصد بسیاری از نویسندگان آن مقالات و کتابها از نام جعلی برای خلیج فارس استفاده کردهاند، اینجا کار شما با مشکل بزرگی مواجه است. چرا که مجبورید به دانش روز ارجاع دهید که مملو است از نام جعلی.
در مقایسه با فعالیتهای باستان شناسی صورت گرفته در سواحل جنوبی خلیج فارس ما به شدت عقب ماندهایم. همین عقب ماندگی ما باعث شده است تا عدهای از باستان شناسان خارجی که برخی از آنها جزو پژوهشگران شناخته شده دنیا هستند راهی کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس شوند و برای دلخوشی همسایگان بیانصاف ما، در نوشتههایشان از نام جعلی استفاده کنند. معتقدم این پدیده ناصواب بیشتر برآمده از بیخیالی و سردرگمی ماست تا خباثت آنها
افزون بر این نقصان پلید، ویژگیهای سواحل شمالی خلیج فارس برای بروز و ظهور فرهنگها و تمدنهای باستانی به مراتب بیشتر از سواحل جنوبی آن است. صدها و هزاران چشمه و رود آب شیرین در ساحل و پسکرانههای شمالی خلیج فارس وجود دارد که این خود عاملی است بنیادی برای شکل گیری تمدنها. کافی است شما یک مقایسه سرانگشتی از شهرهای باستانی در کرانه و پسکرانههای شمالی خلیج فارس با مناطق جنوبیاش داشته باشید. نواحی جنوبی چنگی به دل نمیزند ولی شما شهرهای بسیار وسیعی از ادوار مختلف تاریخی و حتی پیش از تاریخی را در سواحل و پسکرانههای شمالی خواهید دید.
در سالهای اخیر کاوشهای ما در محوطه بینظیر تل چگاسفلی نشان داده است که در پیش از تاریخی و خصوصا هزارههای پنجم و چهارم پیش از میلاد از شوش بسیار پیشرفتهتر بوده است. این درحالی است که چگاسفلی تنها ۲۰ کیلومتر با خلیج فارس فاصله دارد! بنابراین، همه ما وظیفه داریم تا نگاهمان را به طرف خلیج فارس معطوف کرده تا دانشمان در خصوص فرهنگها و تمدنهای ناحیه شمالی خلیج فارس و حتی دریای مکران گسترده شود.
برای این منظور، برنامهای را از سال ۱۳۹۲ تقدیم پژوهشکده و پژوهشگاه کردهام تا بر اساس آن تمامی خطوط ساحلی، نواحی پسکرانهای و جزایر خلیج فارس و دریای مکران به طور منسجم بررسی باستان شناسی شود. این کار با مشارکت بیش از ۵۰ تن از بهترین جوانان ایرانی قرار بوده انجام شود و مهمتر از آن بنابوده که در مدت زمان مناسبی پس از انجام مطالعات میدانی، نتیجه مطالعات به زبانهای بین المللی نوشته و منتشر شود. متأسفانه این پروژه به دلیل عدم اعتماد واقعی مدیران فعلی از کار ِ به واقع کارشناسی جامه عمل نپوشیده است. باز هم متأسفم که بگویم این فرصت سوزیها باعث میشود که روزانه محوطهها و آثار ناشناخته ما در سواحل و جزایر خلیج فارس و دریای مکران نابود شود. خیلی سخت است که مدیران هم مدیر باشند، هم کارشناس، هم تصمیم گیر، هم تصمیم ساز هم همه کاره ولی کار درستی صورت نگیرد در حالی که نسل جوان ما هم دانش روز دارد، هم تجربه کافی و هم قلبش برای ایران میزند.
برنامهای را از سال ۱۳۹۲ تقدیم پژوهشکده و پژوهشگاه کردهام تا بر اساس آن تمامی خطوط ساحلی، نواحی پسکرانهای و جزایر خلیج فارس و دریای مکران به طور منسجم بررسی باستان شناسی شود. این کار با مشارکت بیش از ۵۰ تن از بهترین جوانان ایرانی قرار بوده انجام شود و مهمتر از آن بنا بوده که در مدت زمان مناسبی پس از انجام مطالعات میدانی، نتیجه مطالعات به زبانهای بین المللی نوشته و منتشر شود. متأسفانه این پروژه به دلیل عدم اعتماد واقعی مدیران فعلی از کار ِ به واقع کارشناسی جامه عمل نپوشیده است
سخن آخر؟
در پایان امیدوارم که باستان شناسی ایران تبدیل به نهادی مستقل شود. اگر در زمان تشکیل سازمان میراث فرهنگی کشور، باستان شناسی ایران ضعفهای زیادی داشت که باعث شد در زیر لوای نهاد و یا افرادی نا آشنا به باستان شناسی اداره شود، امروز وضعیت باستان شناسی ایران بسیار با آن دوره متفاوت است. صدها و بلکه هزاران نفر دانش آموخته باستان شناسی، جوانهای ترقی خواه و پیشرو که ارتباطات مؤثر علمی با دنیای علمی خارج دارند و بسیاری دیگر همگی براین امر دلالت دارد که دیگر زمان آن فرا رسیده تا باستان شناس خود برای باستان شناسی تصمیم بگیرد و با مسؤولیت پذیری هزاران کار نکرده در خصوص نظم بخشیدن به ویرانه ای که میراثِ سیستم به هم ریخته اداری از رده خارج است را برعهده گیرد. دیگر به واقع بس است، هم برای کسانی که باستان شناس نیستند و برای باستانشناسی تصمیم میگیرند و هم برای افرادی که خود را بر جوانترهای پیشرو، مدرن و دلسوز ترجیح میدهند.
نظر شما