«مسجد رنگونيها» گفته میشود در ابتدا عبادتگاه سیکها بوده و بعد از آن تخریب و روی آن مسجد رنگونیها ساخته شده است. مسجد رنگونیها هنگام ساختن پالایشگاه و توسط کارگران خارجی که اکثراً از مسلمانان اهل رانگون (پایتخت برمه) بودهاند، ساخته شده است.
سینما تاج (نفت) هم از جمله بناهای فرهنگی تاریخی آبادان است. طراحی کلی این ساختمان تداعی کننده هیبت یک شیر نشسته است که از قدیم این بنا را به نگهبان شهر آبادان معروف کرده است.
نجف در آبادان و در خانوادهای شناخته شده و متمول بزرگ میشود هر چند خیلی زود و وقتی پدرش در سال ۱۳۱۴ از دنیا میرود همه چیز عوض میشود و به قول نجف دریابندری آنها «از یک خانواده اعیان به خانواده فقیر آبادان» تبدیل میشوند.
نجف دریابندری در بخارا میگوید: پدر من سواد خواندن داشت اما سواد نوشتن نداشت. پدرم ملاح بود، منتها « پایلوت» بود به اصطلاح. کشتی وقتی وارد رودخانه بخواهد بشود باید «پایلوت» داشته باشد. یعنی ناخدای دریا کشتی را به پایلوت تحویل میدهد و میرود. مراسمی هم دارد که خیلی جالب است. پایلوت وقتی وارد کشتی میشود ناخدا با آدمهاش صف میکشد، ناخدا میآید پایلوت را معرفی میکند و میگوید کشتی در اختیار شماست و من دیگر کارهای نیستم و میرود پی کارش. در آن زمان کشتیهای نفتکش بیشتر نروژی و انگلیسی میآمدند به آبادان. این کشتیها بین آبادان و کلکته رفت و آمد میکردند. آبادان بندر شده بود و چند نفر پایلوت کشتیها بودند. پدر من یکی از آنها بود.
ایرنا مینویسد: نجف تا کلاس چهارم در مدرسهای مختلط درس میخواند؛ در این مدت جزء شاگردهای درس خوان مدرسه است اما بعد از کلاس چهارم به دبیرستانی پسرانه وارد میشود و بیخیال درس خواندن میشود و در نهایت کلاس نهم ترک تحصیل میکند.
پس از ترک مدرسه، طی یک سال انگلیسی یاد میگیرد به حدی که در هفده هجده سالگی بخشهایی از رمان چارلز دیکنز را ترجمه میکند. دریابندری برای فراگیری انگلیسی به هر روشی متوسل میشود؛ علاوه بهره مندی از معلمهای کار بلد شهر خودش را با داستانهای ساده شده انگلیسی و فیلمهای سینمایی به زبان انگلیسی مشغول میکند.
رابطه و سطح فعالیت دریابندری با حزب توده همواره مبهم است. دریابندری میگوید «گاهی از خودم میپرسم تا کی حزب توده بودهام؟ واقعیت این است که من از روزی که به زندان افتادم تا به حال، با حزب توده تماسی نداشتهام.» اما او به اتهام عضویت در حزب توده در پهلوی به زندان میافتد و تا نزدیکی چوبه دار نیز میرود.
[caption id="attachment_241309" align="aligncenter" width="621"] نجف دریابندری در کنار پدر[/caption]
از کسوری زدگی تا عضویت در جزب توده و حکم اعدام
نجف دریابندری در سنین نوجوانی و خیلی اتفاقی با آثار احمد کسروی آشنا میشود؛ این آشنایی به قدری اتفاقی است که خودش هم درباره منشاء این آشنایی چیزی زیادی نمیگوید؛ به قول خودش حدود سه-چهار سال «کسروی زده» میشود تا زمانی که انتقادات نویسنده تودهای به کسروی را میخواند. گویا قلم و بیان و شیوه نقد این نویسنده تودهای باعث گرایش نجف دریابندری به حزب توده میشود؛ نجف دریابندری در هیچ مصاحبهای از اسم این کتاب چیزی نگفته است اما درباره این کتاب میگوید: «کتاب کوچکی بود که وقتی خواندم به کلی مرا دگرگون کرد. نام نویسندهاش یادم نیست. خیلی جالب بود بود و نوعا با نوشتههایی که بعدا دیدم تودهای ها مینوشتند تفاوت داشت. تازه فهمیدم چقدر حرفهای کسروی بچهگانه است. (میرزایی ۱۳۹۴, ۶۱)»
دریابندری مانند سایر اعضا حزب توده کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را «خیلی جدی نگرفتند» اما اندکی پس از این کودتا او و تعدادی دیگر از فعالان شهر را به کلانتری احضار میکنند و بار اول ۷-۸ روز بازداشت میشوند و بعد از آن به سر کار خود باز میگردند. اما هشت ماه بعد، پس از «لو رفتن شبکه افسران حزب توده»، نجف و ده نفر از دیگر دوستانش باردیگر بازداشت میشوند و اینبار از شرکت نفت هم اخراج میشوند. برایشان دادگاهی تشکیل میشود، ۵ نفرشان به حبس جزئی محکوم میشوند؛ نجف و دو نفر دیگرشان محکوم به اعدام میشوند و مابقی زندانی طولانی مدت میگیرند. اما در نهایت نجف دریابندری و اکبر بهشتی تخفیف میگیرند و به حبس ابد محکوم میشوند و تنها حکم اعدام مهندس آگه تایید، اما اعدام نمیشود.
نجف دریابندری در دورانی که محکومیت حبس ابدش را طی میکند به گفته خودش «بدون مقدمه» و با هواپیما به زندان قصر تهران منتقل میشود و دوباره دادگاه تشکیل میدهند که این بار حبس ابد او به پانزده سال حبس تقلیل پیدا میکند و حکم مهندس آگه – یکی از آن 11 نفر - به حبس ابد کاهش پیدا میکند؛ نجف و مابقی محکومین یک سال در زندان قصر میمانند و مجددا به حکم خود معترض میشوند و این بار نیز حکم پانزده سال حبس به چهار سال تخفیف پیدا میکند و مهندس آگه نیز به پنج سال زندان محکوم میشود. (میرزایی ۱۳۹۴)
نجف دریابندری همان بار اول وقتی با حکم حبس ابد خود روبرو میشود، به درستی میفهمد که به این زودیها از زندان رها نخواهد شد؛ بنابراین خیلی زود دست به کار میشود و ترجمه اثر ارزشمند «تاریخ فلسفه غرب» اثر برتراند راسل را به دست میگیرد و او البته در این مدت نمایشنامهای از اسکاروایلد و مارک تواین نیز به فارسی بر میگرداند.
دریابندری علاوه بر احسان طبری و دیگر چهرههای شناخته شده حزب توده هم مواضع تندی دارد و از آنها به خوبی یاد نمیکند. مثلا در یکی از مصاحبههای خود میگوید: «در حزب توده آدم فیلسوف نبود، یعنی کسی که از فلسفه سر دربیاورد خیلی کم بود، یا اصلا نبود. در واقع احسان طبری تنها کسی بود که در حزب اهل فلسفه بود. اصولا باید گفت که حزب توده یک حزب غیرفلسفی بود، هرچند مدعی بود برپایه ماتریالیسم دیالیتیک بنا شد است.»
او درباره خسرو گلسرخی نیز میگوید: «خسرو گلسرخی آدم مهمی نبود. برای اینکه در دادگاه شلوغ کاری کرده بود و بعد از اعدامش مهم شد. او مسئول صفحه ادبی روزنامه کیهان بود. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۳۵)» یا او درباره به. آذین مترجم شناخته شده و از فعالان حزب توده میگوید: «بهآذین یک پیرمرد شکست خورده است و بهتر است کسی با او کاری نداشته باشد. به طور کلی چندان کار مهمی انجام نداده است... این ادم از لحاظ سیاسی شکست خورده و شکست بدی هم خورده است. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۴۴)»
[caption id="attachment_241310" align="aligncenter" width="300"] نجف دریابندی در کنار ایرج افشار[/caption]
آشنایی با ابراهیم گلستان در شرکت نفت
نجف دریابندری با تحصیلات سوم دبیرستان استخدام شرکت نفت میشود. در بخشهای مختلف این شرکت مشغول به کار میشود اما چون با روحیاتش سازگاری ندارد مدام در قسمتهای مختلف جابجا میشود تا جایی که به پیشنهاد خوش در انتشارات این شرکت مشغول به فعالیت میشود. او در این بخش با ابوالقاسم حالت، پزشکنیا (نقاش)، ابراهیم گلستان همکار میشود. دریابندری پزشکنیا را «اولین نقاش مدرن ایران» معرفی میکند کسی که شاگرد کمالالملک بوده است (میرزایی ۱۳۹۴, ۷۷) .
نجف دریابندری اما در برابر ابراهیم گلستان موضع سختی دارد. ماجرای آشنایی آنها به دوران جوانی و حضورشان در شرکت نفت بر میگردد؛ ابراهیم گلستان می گوید او بوده که کتاب «وداع با اسلحه» اثر همینگوی را به دریابندری برای ترجمه داده اما وی این ادعا را بارها رد کرده و میگوید این کتاب را تنها از ابراهیم گلستان، به امانت گرفته و ضمنا نتوانسته آن را به گلستان برگرداند. اما اختلاف به این اظهار نظر محدود نمیشود؛ بلکه گویا یکبار همسر نخست دریابندری با دفتر گلستان تماس میگیرد و تلفن دفتر گلستان را فروغ فرخزاد، منشی ابراهیم گلستان، جواب درستی به خواسته همسر دریابندری نمیدهد و وی با فروغ فرخزاد دچار سوءتفاهم میشود و همین باعث بالا گرفتن اختلافها بین این دو میشود تا جایی که دریابندری بارها برخی ادعاهای ابراهیم گلستان درباره خودش را از اساس نادرست دانسته و تکذیب کرده است.
انتخاب عنوان کتاب دریابندری توسط شاملو
نجف دریابندری جزء کسانی است که سبک و سیاق ترجمههای احمد شاملو را نمیپسندد. به نظر او شاملو در اصالت اثر دست میبرد و میگوید: «شاملو در ترجمه خودش را آزاد گذاشته بود، کار که من آن را ترجمه نمیدانم؛ به نظرم شاملو ترجمه را بیشتر برای اینکه کاری کرده باشد و نانی درآورده باشد، انجام میداد. (مظفری ساوجی ۱۳۹۲, ۴۳)» البته نجف دریابندری در جایی میگوید که ترجمه عنوان «بیگانهای در دهکده» به پیشنهاد احمد شاملو بوده است. او میگوید این داستان را ترجمه میکند اما بر سر چگونگی ترجمه عنوانش مردد میشود که بعد از آنکه شاملو که در «کتاب هفته» با عنوان «بیگانهای در دهکده» منتشر میکند این عنوان به نظر دریابندری هم خوش میآید.
نگاه جالب دریابندری به ذبیح الله منصوری
تقابل ذیبح الله منصوری با نجف دریابندری جالب است. منصوری تخیل خود را در متن دخیل میکرد و برخی آثار او در حقیقت تالیف بوده و نه ترجمه؛ اما آثار او مخاطبان زیادی داشت و عامه مردم خریدار آثار به ظاهر ترجمه او بودند. با اینکه از نظر فن و مترجمان کارهای ذبیح الله منصوری ترجمه نیست اما دریابندری برای تلاشهای وی ارزش و احترام زیادی قائل میشود. دریابندری به عبارت «ترجمه» پیش از اسم ذبیح الله منصوری اهمیتی نمیدهد و میگوید: «خواننده با واقعیت امر سرو کار دارد، نه با آن دو کلمهای که روی جلد چاپ شده است و جلب نظر آن هزاران خواننده ای که کارهای ذبیح الله منصوری را میخرند و میخوانند کار هرکسی نیست؛ این قریحه خاصی میخواهد که در عصر ما فقط توی سینه و کله آدم گوشهگیر و بیادعایی مثل ذیبح الله منصوری پیدا میشد.... منصوری سالها بدون وقفه زحمت کشید و خوراک خوانندگان خودش را زنده نگهداشت، رسم و عادت کتاب خواندن را در خیلی از خانوادههای ایرانی زنده نگهداشت، بلکه توسعه هم داد... شاید خیلیها اولین مطالعه را با او شروع کرده باشند و یکی از اولین کارهایشان این بود که بنشینند و ذبیح الله منصوری بیچاره را مسخره کنند.»
کسانی که روی نجف دریابندری تاثیرگذار بودند
او در بخارا مینویسد: ... پیش از آنکه به کسروی برسیم، فریدون کار هم روی من تأثیر داشت. او همشاگردی من بود ولی باعث میشد که من کار کنم، بنویسم. یک چیزهایی هم نوشتم که او در یکی از روزنامهها چاپ کرد. چرت و پرت. همینطور هر چه دستمان میآمد مینوشتیم. ولی خب یک حالت تمرین داشت. بعد از آن هم همانطور که گفتم یکی از کارهایی که روی من خیلی تأثیر داشت «خیمه شب بازی» صادق چوبک بود.
بعد از چوبک فکر میکنم گلستان در من موثر بود. البته به نظر من گلستان به آن چیزی که میخواست نرسید. اولین کتابش «آذر، ماه آخر پاییز» به غیر از یک قصهاش به نظر من چیزی نیست. بعد خود گلستان را دیدم. او یک مقدمهای هم نوشت برای داستانهایی که من از فاکنر ترجمه کرده بودم. به هر حال گلستان در من موثر بود بویژه از این نظر که چه کارها باید بکنم و چه کارها نباید بکنم.
بعد از گلستان هم احسان طبری تأثیراتی بر من گذاشت. طبری سلسله مقالاتی در مجله مردم مینوشت. من آنها را خواندم و به نظرم خیلی جالب آمد. پس از مردم هم نشریه دیگری به جای آن در آمد که طبری با امضای مستعار در آن مقاله مینوشت و من دنبال میکردم. خیلی جالب، خیلی شیرین و خیلی رسا مینوشت. ولی یکی دو سال بعد مقالههایی نوشت که به نظر من دیگر آن نبود، به کلی عوض شده بود.
نظر شما