روزی که آیین زرتشت دین رسمی ایران اعلام شد
اردشیر پاپکان شاه ساسانی وقت ۲۱ دسامبر ۲۳۳ میلادی و در شب یلدا در مراسمی به این مناسبت، آیین زرتشت را دین رسمی (اصطلاحا؛ دولتی) ایرانیان اعلام کرد و خواست همه آتشکدههای خاموش روشن شوند، مجموعه اوستا (آموزشهای زرتشت) تکمیل و در دسترس قرارگیرد. [ایرانیان از صدها سال پیش از آن زرتشتی بودند. بلاش یکم، شاه اشکانی ایران زمین در نیمه دوم قرن یکم میلادی دستور جمع آوری آموزشهای زرتشت را در یک مجموعه داده بود که تا زمان اردشیر، این کار پایان نیافته بود]. ۱۳ قرن پس از اردشیر ساسانی، شاه اسماعیل صفوی «شیعه اثنی عشری» را مذهب رسمی ایران اعلام کرد.
دکتر انوشیرواان کیهانیزاده نوشته است: این نخستین بار بود که ایران دارای دین رسمی میشد. اردشیر در آن مراسم (مراسم ۲۱ دسامبر ۲۳۳) توصیه کرد که ایرانیان «زادروز» خود را جشن بگیرند تا گذشت زمان را از یاد نبرند و نیکی کنند.
وی گفته بود که نیاکان ما جشن تولّد را مرسوم داشتند تا بستگان جمع شوند و اتحاد فامیل سست نشود. به علاوه، این مراسم به سالخوردگان یادآور میشود که دارند به پایان عُمر نزدیک میشوند و باید نام نیک از خود بیادگار بگذارند که از عوامل سربلندی بازماندگان است. باید در این مراسم به جوانترهای فامیل اندرز دهند؛ اندرزهایی از تجربههای خودشان.
به باور ایرانیان عهد باستان، روز یلدا هم زادروز خورشید است. [یلدا = میلاد = زادروز، یک واژه آرامی - سریانی است]. هرودوت در کتاب یکم خود نوشته است که پارسها «زادروز» خود را جشن میگیرند و در این روز لباس نو میپوشند، مهمانی میدهند، بستگان جمع میشوند و شادی میکنند.
مؤلف برهان قاطع، ماکس مولر، کریستنِسن، مری بویس و تقریبا همه شرق شناسان ابداع جشن زادروز را به ایرانیان نسبت دادهاند که بعدا از طریق روم به اروپا انتقال یافت و جهانی شد.
اردشیر پاپکان روزنگاری به نام «کارنامک» داشت که دومین روزنامه جهان بشمار آورده شده است. در این کارنامک نه تنها کارهای انجام شدهِ آن روز بلکه طرحها و برنامههای دولتی عصر اردشیر یادداشت میشد و مقامات ارشد در جریان قرار میگرفتند.
روزی که مظفرالدین شاه خواستههای سران انقلاب مشروطیت را پذیرفت
۲۱ دسامبر سال ۱۹۰۵ (سی ام آذرماه ۱۲۸۴) انقلاب مشروطیت ایران به پیروزی نهایی نزدیک شد زیرا در این روز مظفرالدین شاه با خواست چهارگانه متحصنین در قم و شهرری و ... که شمار آنان به بیش از ۱۰ هزار تن رسیده بود موافقت کرد و دستور داد که کالسکههای سلطنتی و درشکههای موجود در تهران برای باز گرداندن متحصنین به شهرری فرستاده شوند و در تهران با عین الدوله رئیس الوزراء برای اجرای خواستهای خود مذاکره کنند. این مذاکرات ماه بعد (ژانویه سال ۱۹۰۶) به صدور فرمان تاسیس عدالتخانه (مجلس شورا) انجامید.
انقلاب مشروطیت با گران شدن قند و شکر به علت جنگ ژاپن و روسیه در خاور دور آغاز شده بود و روی بهای سایر اجناس تاثیر گذاشته بود زیرا علاءالدوله حاکم تهران بدون توجه به علت گرانی که از خارج تحمیل شده بود چند تاجر از جمله سید هاشم قندی را فلک کرده بود که بازاریان به روحانیون متوسل شدند و اعتراض و اعتصاب و تحصن آغاز شد.
البته منکر دست انگلیسیها هم در این کار نمیتوان شد زیرا سران حکومت قاجارها تمایل بیشتری به روسیه رقیب استعماری انگلستان داشتند و... و. در این میان روحانیون با فروش زمین مجاور امامزاده سید ولی با اجازه شیخ فضل الله نوری به بانک روس مخالفت کرده و مردم با تخریب عمارتی که در آن زمین در حال احداث بود جرات بیشتری برای اعتراض کردن به دست آورده و بر دامنه اعتراضات و اعتصابات افزوده شده بود.
سخنان مدرس در نخستین جلسه ملی اصفهان در عمارت چهلستون و در حضور ظل السلطان
آذر ۱۲۸۵ حسن مدرس در نخستین جلسه ملی اصفهان در عمارت چهلستون و در حضور ظل السلطان چنین گفت:این کاخ پایه شکسته و این باغ بیحاصل به چه درد میخورد جز اینکه مستلزم مخارج سنگین برای تعمیر و نگهداری آن باشد، ولی اگر همتی در کار باشد که اینجا را آباد کند، دارالعلم کند یا موزه اشیاء کند، باغ تفرج و سیاحت کند یا محل مطالعه و تحقیق کند، آن وقت اینجا آباد میشود. درآمد هم پیدا میکند.
روزی که سالار الدوله برای خلع احمد شاه از حکومت وارد کرمانشاه شد
۳۰ آذر ۱۲۹۰ سالارالدوله با یک نیروی نظامی وارد کرمانشاه شد، تا با برکنار کردن احمد شاه نوجوان، سلطنت ایران را به دست آورد.
ابوالفتح میرزا سالارالدوله (زاده ۱۲۶۰ تبریز - درگذشته ۱۳۳۸ اسکندریه) از رجال سیاسی دوران قاجار و پسر مظفرالدین شاه بود و مادرش نورالدوله نام داشت. ناصرالدین شاه در سفر سوم خود به اروپا (۱۳۰۶ ه. ق) چند روزی در تبریز توقف کرد، نوههای خود را از لحاظ تحصیل و آموزش نظامی امتحان کرد.
اطلاعات و شجاعت ابوالفتح میرزا نوه هشت سالهاش او را تحت تأثیر قرار داد و به او منصب سلطانی در فوج امیریه و قراولی مخصوص را داد و خواست همه ساله از وضع تحصیلی او گزارشی تهیه و ارسال کنند. در سال ۱۳۱۲ ه. ق شاه او را به تهران فرا خواند، پس از امتحان، درجه نظامی نوه ۱۴ ساله خود را از سلطانی به امیرتومانی ارتقاء داد و لقب سالارالدوله به او بخشید و قرار شد هفتهای دو شب نگهبان مخصوص خوابگاه شاه باشد.
با ولیعهدی برادرش محمدعلی شاه مخالف بود و خود را لایقتر از او میدانست. سالارالدوله در سال ۱۳۲۵ه. ق به همراهی نظرعلی خان لرستانی سرکرده بزرگ لُرها علیه برادرش شورش کرد، دولت مرکزی از داودخان جهت دفع شورش سالارالدوله کمک خواست و او توانست در نهاوند نیروهای سالار الدوله را پراکنده کند.
سالارالدوله به طرف کرمانشاه فراری شده در آنجا به قنسولخانه انگلیس پناهنده شد اما انگلستان از او حمایت نکرد. به تهران آورده شد و پس از آنکه اشخاص زیادی از جمله مادرش نورالدوله (نور السلطنه) و پسرش محمدرضا میرزا با وساطت علمای اعلام آقایان، طباطبایی و بهبهانی از محمد علی شاه تقاضای عفو او را نمودند بخشیده شداما بعد او را ناگهانی گرفتار و در یکی از قصرهای باغ دولتی «عشرت آباد» توقیف کردند. شاید علت اینکه شاه از سر تقصیرات او گذشت این بود، که او را برای روز مبادا در برابر مشروطه طلبان نگهدارد.
در سال ۱۳۳۰ ه. ق پس از شکست از قوای دولت مشروطه، به کنسولگری روس در کرمانشاه رفت و در آنجا متحصن شد و خروج خود را از ایران موکول به برقراری مستمری کرد. دولت ناچار در اثر فشار روسیه، با تقاضای او موافقت نمود و قرار شد سالیانه مبلغی به وی بپردازند و از ایران خارج شود.
سالارالدوله تا سال ۱۳۰۳ ش گاهی در سوئیس و زمانی در اتریش و عثمانی و روسیه در رفت و آمد و گردش بود. چون زوال سلطنت احمدشاه برادرزاده خود را احساس نمود، به خرمشهر و اهواز وارد شد و با خزعل مذاکراتی انجام داد تا با مساعدت و کمک او سلطنت ایران را تصاحب کند. ولی خزعل به دست رضاخان دستگیر و حبس شد.
با آغاز سلطنت پهلوی، سالارالدوله برای همیشه از خیالات خود صرفنظر کرد. به مصر رفت و در اسکندریه موطن اختیار کرد. با بازمانده ثروتش، گاهی در بازار بورس لندن شرکت میکرد و از این رهگذر درآمدی عاید او میشد و با بهره سپردههایش زندگی میکرد. در سال ۱۳۳۸ ه. ش در سن ۸۰ سالگی در همانجا درگذشت.
سه سال زندان مجازات میهندوستی دکتر مصدق؛ تدابیر دولت وقت برای جلوگیری از طغیان مردم
۲۱ دسامبر سال ۱۹۵۳ (۳۰ آذر ۱۳۳۲ هجری خورشیدی) رای محکمه نظامی تهران که شب پیش از آن دکتر محمد مصدق را به سه سال زندان مجرد محکوم کرده بود انتشار یافت. اتهام وی ضدیت با نظام سلطنتی، سرپیچی از قبول فرمان شاه و دستور سرکوبی کودتاگران در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد بود! در همان جلسه اعلام شده بود که سرتیپ ریاحی نیز به دو سال زندان تادیبی محکوم شده است.
دکتر مصدق در طول محاکمه حتی یک بار دادستان محکمه را به عنوان آقای دادستان خطاب نکرد و همواره او را «این مرد» مورد اشاره قرار می داد. وی در آخرین دفاع خود هم یک بار دیگر گفته بود که طبق قانون اساسی، رئیس دولت ایران تنها با رای عدم اعتماد مجلس می تواند برکنار شود و لذا برکنار کردن او یک کودتا بوده است و وی نخست وزیر قانونی کشور است و این کودتاگران هستند که باید برکرسی اتهام بنشینند، نه او.
اصحاب نظر پس از انتشار این رای ضمن انتقاد از آن گفته بودند که مفهوم دیگر این حکم این است که هر دولت حاکم باید بنشیند و دست روی دست بگذارد که یک گروه هرکار دلش خواست بکند از جمله دست به کودتا علیه دولت منتخب مردم بزند. مردم دولت انتخاب میکنند که امنیت و قانون رعایت شود.
این حکم چهار ماه پس از کودتا صادر شده بود. دکتر مصدق که خود را از آغاز محاکمه "نخست وزیر" معرفی کرده و صلاحیت محکمه را رد کرده بود خواسته بود که طبق قانون وقت پرونده به دیوان کشور که جای رسیدگی به اتهامات وارده به نخست وزیر و وزیران است ارجاع شود، ولی اعضای محکمه این درخواست قانونی را رد کردند ولی بعدا آن را به منزله تقاضای تجدید نظر تلقی و پرونده را به محکمه تجدیدنظر نظامی فرستاده بودند.
این محکمه هم مجازات سه سال زندان برای رهبر یک ملت را که گناهی جز میهندوستی و خدمت به هموطنان مرتکب نشده بود تایید کرد. تازه به این هم اکتفا نشد و دکتر مصدق پس از تحمل این زندان به احمدآباد تبعید شد و تا پایان عمر در این تبعید غیر قانونی باقی ماند. دولت وقت پس از فوت هم اجازه نداد که ملت در آخرین وداع با رهبر خود شرکت جوید و... و. مفهوم این عمل این است که از جسد بی جان مصدق هم میترسید، چه رسد به ذکر نامش.
دولت وقت همزمان با انتشار حکم محکمه، برای ارعاب مردم و بازداری آنان از اعتراض و تظاهرات خیابانی اعلام کرده بود که سرتیپ تیمور بختیار فرمانده لشکر زرهی تهران فرماندار نظامی پایتخت شده است. اعلام نام تیمور بختیار که شهرت خشونت و قلدری داشت باعث ترس و نگرانی مردم شد.
دولت در عین حال برای جلب نظر کارمندان دولت و انحراف حواس آنان اعلام کرده بود که کار تقسیم زمینهای نارمک میان کارمندان از همان روز آغاز شده و در آنجا برایشان شهرکی مدرن ساخته خواهد شد. به علاوه، وعده تجدید نظر در دریافتی کارکنان دولت و شهرداریها و افزایش آن و نیز برگزاری یک انتخابات آزاد (با وجود حکومت نظامی!) را برای دو هفته بعد داده بود و روزنامهها را مجبور به بزرگ جلوه دادن کمکهای نقدی بلاعوض آمریکا کرده بود که ظاهرا نوید بهبود وضع اقتصاد را بدهد.
ازدواج محمد رضا پهلوی و فرح دیبا
۲۹ آذر ۱۳۳۸ فرح دیبا به عقد محمد رضا پهلوی شاه مخلوع ایران درآمد. فرَح دیبا فرزند فریده قطبی و سهراب دیبا از افسران ارتش شاهنشاهی ایران بود که نسبتی هم با حشمتالدوله داشت.
در سال ۱۳۳۸ پادشاه وقت ایران، محمدرضا پهلوی که برای دیدار رسمی و گفتگو با ژنرال دوگل به کشور فرانسه رفته بود در یک مهمانی که در سفارت ایران در پاریس ترتیب داده شده بود با دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه دیدار کرد. فرح یکی از این دانشجویان بود و مکالمه کوتاهی با شاه ایران داشت.
زمینه ازدواج او و شاه به آشنایی فرح با اردشیر زاهدی باز میگردد. او پس از اتمام تحصیلات خود در فرانسه برای استفاده از بورس تحصیلی و گرفتن ارز دانشجویی، از طریق عموی خود اسفندیار دیبا به اردشیر زاهدی که در آن زمان داماد شاه بود، معرفی شد.
زاهدی او را در ویلای واقع در حصارک به شاه که در سال ۱۳۳۶ از ملکه ثریا جدا شده بود، معرفی کرد. سرانجام فرح دیبا در منزل شهناز پهلوی در حصارک با محمدرضا پهلوی دیدار میکند و وی را تحت تأثیر قرار میدهد و یک هفته پس از آن شاه ایران به فرح پیشنهاد ازدواج میدهد.
نامزدی محمدرضا پهلوی و فرح پهلوی در ۳۰ آبان ۱۳۳۸ بود. سید حسن امامی امام جمعهٔ تهران خطبهٔ عقد آنها را خواند. مراسم ازدواج در ۴۲ سالگی محمد رضا پهلوی و هجدهمین سال حکومت او صورت گرفت و سومین ازدواج وی به شمار میرفت.
خرید ۵۰۰ بالگرد از آمریکا
در ۳۰ آذر سال ۱۳۵۱ دولت وقت ایران از آمریکا ۵۰۰ بالگرد خریداری کرد.
زادروز حمیده خیرآبادی؛ مادر سینمای ایران
حمیده خیرآبادی معروف به نادره و ملقب به مادر سینمای ایران (۱۳۰۳–۱۳۸۹) بازیگر سینمای ایران بود. شادروان حمیده خیرآبادی زاده ۳۰ آذر ۱۳۰۳ (۲۱ دسامبر ۱۹۲۴) در شهر رشت است. او مادر ثریا قاسمی دیگر بازیگر سینمای ایران است. نام هنری او نادره و لقب او مادر سینمای ایران بود.
او پس از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۲۶ وارد تئاتر و در سال ۱۳۳۲ با فیلم میهنپرست وارد سینما شد. خیرآبادی با آغاز موج نوی سینمای ایران در دهه چهل در بسیاری از آثار کارگردانان مطرحی چون داریوش مهرجویی و مسعود کیمیایی و علی حاتمی بازی کرد. از مهمترین فیلمهایی که او در آنها بازی کرده میتوان به طوقی (علی حاتمی)، رضا موتوری (مسعود کیمیایی)، اجاره نشینها (داریوش مهرجویی)، زرد قناری (رخشان بنی اعتماد)، مادر (علی حاتمی)، ریحانه (علیرضا رئیسیان)، بانو (داریوش مهرجویی) و شیرین (عباس کیارستمی) اشاره کرد.
او سه بار کاندیدای سیمرغ بلورین جشنواره فجر شد. از جمله سریالهای خیرآبادی میتوان آپارتمان، پدرسالار و خانه سبز (مجموعه تلویزیونی) را نام برد.
درگذشت پدر نقاشی مدرن ایران
جلیل ضیاءپور (۵ اردیبهشت ۱۲۹۹–۳۰ آذر ۱۳۷۸) نقاش، استاد دانشگاه، پژوهشگر و مؤلف ایرانی بود که از او به عنوان «پدر نقاشی مدرن ایران» یاد میشود. او جدا از آن که نقاشی پیشرو و پرچمدار نهضت نوگرایی بوده است، فعالیتهای پژوهشی گستردهای را نیز در زمینه مردمشناسی، بررسی و شناخت زبان، فرهنگ عامه، پوشاک و نقشهای زینتی مناطق گوناگون ایران داشته است که نتایج آنها به عنوان کتاب مرجع این رشته از علوم هم اینک در دانشگاهها مورد استفاده قرار میگیرد.
ضیاءپور در طول فعالیت هنری و فرهنگی خود به ایراد بیش از ۸۵ سخنرانی، ارائه بیش از ۷۰ مقاله فرهنگی و هنری، تألیف ۲۸ جلد کتاب در زمینههای پوشاک ایرانیان، هنر، تاریخ و همچنین خلق نزدیک به ۴۰ اثر نقاشی و دو مجسمه پرداخته است. او از پایهگذاران انجمن هنری خروس جنگی بود.
مرتضی احمدی؛ صدای طهرون قدیم
شادروان مرتضی احمدی (زادهٔ ۱۰ آبان ماه ۱۳۰۳ تهران، درگذشتهٔ ۳۰ آذر ۱۳۹۳ تهران) بازیگر سینما و تلویزیون، صداپیشه و خواننده اهل ایران بود. به نوشته علی شیرازی او در چهار عرصهٔ «سینما، تلویزیون، رادیو و تئاتر» بازیگری صاحب سبک، در هنر دوبلاژ و گویندهای با یک صدای خاص و منحصربهفرد و یادآور عصر طلایی دوبله در کشورمان بود.
احمدی در نگارش کتابهایش نیز نویسندهای یکّه، خوشقلم و توانا نشان میداد. کتابهایی که هر یک برآمده و چکیدهای از سالها پرسه زدن و جدیت در یکی از عرصههای مورد علاقه و فعالیتش بودند.
در هنر آواز و موسیقی نیز یکی از معدود خوانندگان سبک بیات تهران بود، به علاوه اینکه نام و صدایش در زمرهٔ انگشتشمار پیشپرده خوانان قدیم برده میشد. او کسی بود که از هر انگشتش هنری در حد کمال یا دستکم نزدیک به کمالیافتگی میبارید و خالق گنجینهای از چند هنر گوناگون بهشمار میرفت.
خداحافظی دکتر علیرضا یلدا در شب یلدا
دکتر علیرضا یلدا متولد سال ۱۳۰۹ تهران و تحصیلکرده رشته تخصصی پزشکی بیماریهای عفونی بود که ۳۰ آذر ۹۶ به دیار باقی شتافت. وی تا اخذ دیپلم در تهران تحصیل کرد و در سال ۱۳۳۰ وارد دانشکده علوم پزشکی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۳۶ فارغ التحصیل و پس از گذراندن دوره تخصصی بیماریهای عفونی در بیمارستان امام خمینی (ره) مشغول خدمت شد.
از جمله سوابق علمی مرحوم یلدا میتوان به عضویت در هیأت علمی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و تحقیق و تدریس در دانشگاهها و نظارت بر روی تألیف پایان نامهها و ترجمه کتب علمی، ارتقا به رتبه استادی دانشگاه تهران، عضویت در هیأت تحریریه نشریههای معتبر علمی، عضویت پیوسته در فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران و برگزیده شدن به عنوان چهره ماندگار عرصه پزشکی (بیماریهای عفونی) در نخستین همایش چهرههای ماندگار سال ۱۳۸۰ اشاره کرد.
از جمله آثار مرحوم پروفسور یلدا نیز میتوان کتابهایی همچون «درمان بیماریهای عفونی» در شش جلد، همکاری در تدوین چندین مقاله بینالمللی و اثر «نکتهها در زمینه اخلاق پزشکی» را نام برد.
تاکنون دهها کتاب پزشکی زیر نظر ایشان به فارسی ترجمه یا نگارش شده است. مرحوم استاد یلدا مولف ۱۷ کتاب در زمینههای دانش و اخلاق پزشکی و درمان بود. از جمله سوابق علمی و عملی مرحوم پروفسور یلدا نیز میتوان به عضویت دائمی بورد پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، عضو هیأت علمی مجلات Acta Medica Iranica و مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران، ویراستار مجله علمی پژوهشی سازمان نظامپزشکی جمهوری اسلامی ایران و عضویت در کمیته بازبینی ارتقای اعضای هیأت علمی دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران اشاره کرد.
اطلاق پدر بیماریهای عفونی ایران از طرف دانشگاه علوم پزشکی تهران، استاد نمونه دانشگاه علوم پزشکی تهران، دریافت بیش از ۲۰ جایزه برای خدمات و همکاریهای برجسته، نامگذاری مجله دانشکده پزشکی دانشگاه زنجان به افتخار پروفسور یلدا و تاسیس "بنیاد آکادمیک جهانی پروفسور یلدا در دانش پزشکی" به پاس خدمات برجسته در عرصه آموزش و پژوهش گوشهای از افتخارات مرحوم پروفسور یلدا است.
نظر شما