چمدان: سردار نقدی نوشت:
* آنچه بنده در سخنرانیِ خویش گفتهام، انکارِ وجودِ شاهِ آدمکشی بهنام کوروش که شهرهای زیادی را با زورِ سرنیزه و کشتوکشتار، به قلمروِ حکومتِ خود ملحق کرد، نبود، بلکه عبارت بود از نفیِ بزرگنماییهای غیرواقعی و چهرهسازیهایی دروغین و افسانهای درباره وی که رژیم پهلوی و صهیونیستها آن را ساخته و پرداختهاند و اینک از سوی برخی جریانهای سیاسی و فکری ادامه یافته است.
* تاریخِ ایران، تاریخی حداقل هفتهزار ساله و شاید دههزار ساله است و نه دوهزار و پانصد ساله؛ بهطوریکه بخشی از آثارِ آن تاریخ هفت هزارساله، در شهرِ سوخته زابل و هکمتانه همدان، کشف شده است. امّا رژیمِ منحوسِ پهلوی و جریانهای فکری و رسانهای وابسته به صهیونیستها، این چندهزار سال از تاریخِ پُرعظمتِ ملّتِ ایران را کنار نهاده و اینگونه القاء کردهاند که تاریخِ ایران، دوهزاروپانصد ساله است، تا در اثرِ این سانسور، مجال برای محمدرضاشاهِ پهلوی فراهم شود که کوروش را در رأسِ تاریخِ ایران قرار دهد و از آنجاکه کوروش، حسبِ آنچه برخی مورّخان نوشتهاند، ارفاقاتی نسبت به یهودیان داشته است، نتیجه بگیرند که ما نیز امروز باید به او تأسی کنیم و با صهیونیستها، رابطه مودّت دوستی داشته باشیم!
* کوروش، هرگز شخصیّتِ برجسته و بزرگی نبوده که بتوان او را در رأس و صدر ِتاریخِ ایران نشاند، بلکه حقیقت آن است که اگر تاریخِ ایرانِ باستان بهدرستی، فهم و وصف شود، سرچشمه و ریشه آن به بزرگانی چون پیامبرِ الهی، حضرتِ زرتشت -علیهالسلام- خواهد رسید و اوست که بر تارکِ تاریخِ ایرانِ باستان، میدرخشد. با اینحال، چون محمدرضا شاه و صهیونیستها نمیخواستند یک پیامبر، نمادِ تاریخیِ ما باشد، بلکه برای توجیهِ ظلم و استبدادِ شاهانه، نیاز بود که یک شاه، بهعنوانِ نمادِ تاریخِ ایران شناخته شود.
* کوروش، بههیچرو در میانِ ملّتِ ایران، منزلت و جایگاهی که رژیمِ پهلوی و صهیونیستها برای او تراشیده و ساختهاند را نداشته است. از جمله دلایلِ این ادّعا آن است که نه در شجرهنامههای ایرانیان، و نه در سنگقبورِ گذشتگان، و نه در اسامیِ برجستگانِ تاریخِ ملّتِ ایران، نامگذاری به چنین نامی بعنوان یک شخصیت محبوب تکرار نشده ، و در کتابهای کهنِ ایرانی، مانندِ شاهنامه فردوسی که نامهای محبوب و اسامیِ افرادِ خوشنام، بهوفور در آنها تکرار شده است هم، چنین نامی دیده نمیشود.
* تاریخهایی که امروزه، اغلب به آنها استنادِ بیچونوچرا میشود، در واقع، تاریخهای دلبخواهانه شاهساخته و ناشی از اوامرِ ملوکانه آنهاست، نه تاریخهای مستقل و واقعنما و متعهد به حقیقت. از اینرو، در چنین تاریخهایی، تاریخ بهصورتی وارونه و معکوس بیان شده است، بهطوریکه در آنها، شاهانِ جنایتکار و ستمکار، محور و اساسِ تحوّلات قرار داده شدهاند و انقلابیون، آزادیخواهان و مصلحانِ بزرگ، یاغی معرفی شدهاند. به این دلیل، ما باید تاریخِ خویش را بر اساسِ خودِ واقعیّت، بازنویسی کنیم و بهجای شاهانی که یکی از دیگری، شرورتر و خبیثتر بودهاند، تاریخ را با محوریّتِ انبیاء الهی، علما و حکمای راستین، و مصلحانِ آزادیخواه و عدالتطلبِ ایرانی بنویسیم.
* ملّتِ شریفِ ایران، هرگز نمیتواند میانِ خود و شاهِ مستبد و خونریزی که به مردمِ ایران، ستم کردند و و از جمجمهی مخالفانِ خود، برج میساختند، و چشمشان را از حدقه در میآوردند، و کتفِ اسرا را بههم میدوختند، و هشتادهزار انسان را به دلیلِ تفاوتِ فکری، در یکروز گردن میزدند، و .... احساسِ یگانگی و همذاتپنداری کنند و به آنها افتخار کنند!
.[related-post id="192989"]
[related-post id="181167"]
کد خبر 193608
نظر شما