برای رسیدن به کف دالان نردبان را که می‌گیری و از پله‌هایش چند متری پایین می‌روی، راهرو مستطیلی شکل را می‌بینی. جلو می‌روی تا به یک دهانه کوچک برسی بعد از دهانه، اتاق دخمه قرار دارد. اتاقی که زن و مرد و کودک هر کدام در یک سوی آن به خواب ابدی فرو رفته‌اند و قورباغه‌ای سمج برایشان آواز سر داده است.
 

گوردخمه‌های اشکانی وستمین مشتمل بر راهرو، دهانه و اتاق دخمه[/caption]

شاید اگر بلدوزهای اداره گاز با دیدن این گورها حیرت نمی‌کردند و چنگالشان را برای کندن دل خاک متوقف نمی‌کردند، امروز صدای این قورباغه از دل تاریخ به گوش نمی‌رسید! به غیر از سفال‌ها درون ظرف کنار بزرگترها ۷ تخم مرغ و درون ظرف نزدیک کودک خفته، ۴ تخم مرغ قرار دارد. مردگان همچون جنینی در رحم مادر درون گوردخمه خفته‌اند.
 

تخم مرغ، سفال و خرده استخوان های کشف شده در گور دخمه های اشکانی[/caption]

اینجا در گورستان غربی تدفین در گوردخمه‌ها از نوع دسته جمعی و خانوادگی است. مردگان را به حالت جنینی و در جهت شرق – به غرب (جهت طلوع آفتاب) به خاک سپرده‌اند. سرها به سمت شرق و پاها به سوی غرب، هرچند در برخی گورها جهت فرق می‌کند.
 

زیورالات کشف شده در گوردخمه‌های وستمین[/caption]

اگر فردی از اعضای خانواده فوت کرده باشد و گوردخمه جایی برای تدفین او نداشته باشد، استخوان و اشیاء تدفین قدیمی‌تر را به درون فضای مستطیل شکل یا راهرو منتقل کرده‌اند و تدفین جدید را جای آن قرار داده‌اند.

با مردگان اشیایی از جنس سفال و فلز مانند مفرغ، آهن، نقره و طلا، شیشه، قیر و سنگ یافت شده که با آنها ظرف، عطردان، سرمه‌دان، دستبند، گوشواره، انگشتر، گردنبند، مُهرهای سفالی، صدفی، قیری و سنگی، شمشیر، خنجر، سگک، سرپیکان، سردوک، سرنیزه می‌ساختند.

 

ادوات جنگی کشف شده در گورهای وستمین[/caption]

در فصل اول کاوش دو نمونه تدفین اسب در گوردخمه‌ها به دست آمده که برخلاف دیگر گورها فضای مستطیلی دارند و جهت دفن آنها هم شمالی- جنوبی است. سر به سمت شمال و پا در ضلع جنوب، هیچ شی‌ءای هم همراه با اسب‌ها که گردن آنها کمی بالاتر از بدن و سر روی قفسه سینه قرار گرفته وجود ندارد. اما در ۲۱ شهریور ماه خبر رسید که سومین تدفین اسب هم در «وستمین» کشف شده است. شاید تنها تصویر قابل ضبط در ذهن از اشکانیان تندیس مفرغی یک دست داخل موزه ایران باستان، مشهور به مرد شمی یکی از سرداران پارتی است. اما اینجا در وستمین منطقه‌ای پنهان در میان جنگل‌ها در نزدیکی کیاسر ساری واقع در استان مازندارن تصویرها از اشکانیان شکل دیگری به خود می‌گیرد.
 

تندیس مرد شمی یکی از سرداران پارتی که در منطقه شمی شهرستان ایذه خوزستان کشف شد و اکنون در موزه ملی نگه داری می شود. [/caption]

عبدالمطلب شریفی و هیأت همراهش در دو فصل کاوش تلاش کرده‌اند تا رازهای سر به مُهر زندگی برخی از اشکانیان را کشف کنند. «وستمین» در ۸۰ کیلومتری جنوب شهر ساری و ۹ کیلومتری جنوب شرقی کیاسر قراردارد. وستمین نام روستایی است که محوطه باستانی کاوش شده در ۳ کیلومتری شمال آن قرار دارد. نام اصلی محوطه پارتی "لت سر" است.
 

عبدالمطلب شریفی سرپرست هیأت کاوش در وستمین[/caption]

منطقه کاوش محاصره شده در میان کوه‌ها روی شیب ملایم غربی- شرقی قرار دارد که شیب از غرب آغاز شده و پس از طی مسافتی ۳۰۰ متری به دره‌ای در شرق محوطه منتهی می‌شود. در اطراف منطقه سه چشمه دیده می‌شود چشمه‌هایی چون «لت سر» و «ببر چشمه» و چشمه‌ای که در قسمتی موسوم به «قلعه»، باغ سیب چند هکتاری را سیراب می‌کند.
 

بقایای استخوان در گور دخمه[/caption]

فاصله این اثر تا محوطه تاریخی «نسا» به عنوان نخستین تختگاه اشکانی حدود ۳۸۰ کیلومتر و از «هکاتومپلیس» یا «صد دروازه» دامغان ۴۶ کیلومتر است. نِسا از شهرهای باستانی و مهم اشکانی در خراسان بزرگ بود. در واقع  این شهر پایگاه خاندان پارت محسوب می‌شد که امروزه جزو قلمرو کشور ترکمنستان به شمار می‌آید.

پس از آن که اسکندر هخامنشیان را شکست می‌دهد، بازماندگانش در آسیا به «سلوکیان» مشهور شدند. سلسله اشکانیان موفق شد در قسمت‌هایی از سرزمین تحت سیطره سلوکیان آنها را شکست دهد. اشکانیان از تیره ایرانی محدوده شرق دریای خزر بودند، نام سرزمین پارت (بخشی از سرزمین خراسان بزرگ، جایی که اشکانیان از دل آن برخاستند) در کتیبه‌های داریوش، "پَرثَوَه" (یکی از شهربانی‌های (ساتراپی‌های) هخامنشیان بوده است) ثبت شده است.
 

در وستمین به جای موتور برق از پنل‌های خورشیدی برای تأمین نور داخل گوردخمه‌ها استفاده می‌شود، هر پنل نور دو گوردخمه را تأمین می‌کند. [/caption]

حالا وقتی در وستمین قرار می‌گیرید در ۳۸۰ کیلومتری شمال شرق شما، شهر «نسا» در ۱۸ کیلومتری شهر عشق آباد قرار دارد که زمانی پایتخت اشکانیان بود. حتی گفته می‌شود نام عشق‌آباد که در قدیم «اَشک‌آباد» بوده برگرفته از نام اشک یکم سر سلسله اشکانیان است. اشکانیان سرزمین‌های تحت تصرفشان را تا سرزمین‌های جنوبی گسترش می‌دهند و برای کنترل قلمرو، مجبور می‌شوند مانند دوره صفوی پایتختشان را انتقال دهند. به این ترتیب پایتخت اشکانیان ابتدا نسا سپس صد دروازه و بعداز آن بین‌النهرین می‌شود.
 

در برخی قبور چاله‌هایی شبیه استودان (استخوان دان) دیده می‌شود اما اینها استودان نیستند. بیشتر به نظر می‌رسد این چاله ها برای مراسمی بوده که برای دفن مردگان اجرا می‌کردند. چاله‌ای برای خون قربانی یا هرچیزی که مرتبط با آن مراسم باشد. [/caption]

اما وستمین درست در مسیر شهر صد دروازه قرار دارد و با آن تنها ۴۸ کیلومتر فاصله دارد. بین آنها کوهی به ارتفاع ۲۸۵۰ متر فاصله انداخته است. همان کوهی که در نوک آن قلعه‌ای به نام «دژ شاه» قرار دارد و باستان‌شناسان آثار دوره اشکانی را در آن رویت کرده‌اند. آنها معتقدند وستمین منطقه‌ای نظامی بوده که چون در مسیر عبور دشمنان برای رسیدن به پایتخت اشکانیان (صد دروازه) قرار می‌گرفته افراد داخل قلعه از طریق مردمان این خطه از احتمال ورود دشمنان مطلع می‌شدند و اوضاع را به اطلاع مسوولان پایتخت برای حفاظت از این شهر مهم می‌رساندند.

صد دروازه یا «هکتام پلیس» مهمترین پایتخت دوران اشکانی محسوب می‌شود که طبق متون تاریخی شهری بسیار پر رونق بوده و در باختر خراسان قرار داشته و از ۲۰۰ سال پیش از میلاد پایتخت اشکانیان بوده است.
 

باستان شناسان در حال کاوش[/caption]

" هکاتومپیلوس" در زبان یونانی به معنای صد دروازه است. این لقب در نزد یونانیان به شهرهایی داده می‌شد که بیش از چهار دروازه را دارا بودند. مکان این شهر باستانی امروزه نزدیک دامغان  قرار دارد. اشک سوم و تیرداد اشکانی در سال ۲۴۹ قبل از میلاد آن را پایتخت خود قرار دادند و تا قرن اول میلادی به اهمیت خود باقی بوده است. نخستین کاوش‌های باستان شناسی برای کشف شهر باستانی صد دروازه توسط دیوید استروناخ (David Stronach) (متولد ۱۹۳۱م. /۱۳۱۰ش.) باستان شناس اسکاتلندی در اطراف قومس دامغان انجام شد اما این کاوش‌ها با شکل گیری انقلاب اسلامی نیمه کاره رها شد.

بر اساس روایت‌های تاریخی، صد دروازه شهری بزرگ بود که از یک سو تا مازندران و از سوی دیگر تا جنوب سمنان کشیده شده بود. تا کنون کاوش‌های باستان شناسی استروناخ نیز نتوانسته است مکان دقیق این شهر را نشان دهد. به همین دلیل صد دروازه همچنان در دل خاک‌ها مدفون مانده است. برخی معتقدند صددروازه در دورهٔ اوج خود ۲۸ کیلومتر مربع وسعت داشته است.

 

عکس‌ها و گزارش میدانی مریم اطیابی از منطقه در حال کاوش وستمین مربوط به دوره اشکانی[/caption]

به گزارش چمدان؛ همه چیز زمانی آغاز شد که دولتمردان تصمیم گرفتند در انتقال لوله گاز از عسلویه به باجگیران، شهر نقطهٔ صفر مرزی بین ایران و ترکمنستان، انشعابی هم برای سه استان شمالی گلستان، مازندران و گیلان بکشند و آنها را از مشکلات سرمای زمستانی و قطعی گاز برهانند. نتیجه آن که لوله‌های ۴۲ اینچی از سمت دامغان به طرف نیروگاه شهید سلیمی ساری کشیده شد. یکی از مناطقی که برای لوله‌گذاری انتخاب شد، وستمین بود اما زمانی که بلدوزرها می‌خواستند زمین را در عمق ۴ متر با پنهای ۲ متر بکنند، گورهای اشکانی خود را نمایان کردند.
 

در گورستان شرقی برخلاف گورستان غربی مردگان به صورت طاق باز دفن شده‌اند نه به حالت جنینی[/caption]

بلدوزرها متوقف شدند و مسوولان اداره گاز به مسوولان اداره میراث فرهنگی خبر دادند و این خبر آغازی شد برای بررسی و شناسایی طول مسیر گاز توسط "سامان سورتیجی" و کاوش محوطه وستمین توسط "عبدالمطلب شریفی" که ماحصل کاوش، ۶۰ گور دخمه و بقایای معماری دوره اشکانیان و صفویان شامل گورستان غربی، گورستان شرقی، استقرار و قلعه بوده است. در گورستان شرقی تعدادی گور شناسایی شده که تخریب و متلاشی شده‌اند اما نکته مهم در مورد آنها این است که شیوه تدفین در آنها با گورستان غربی کاملا متفاوت است. شیوه تدفین گورستان غربی با معماری دخمه‌ای از نوع چمباتمه‌ای و جنینی است اما در گورستان شرقی شیوه تدفین طاق باز بوده و به دلیل تخریب ناشی از تیغه بلدوزر معماری آن‌ها دقیقا مشخص نیست. با این حال باستان‌شناسان معتقدند شاید معماری آن از نوع چاله‌ای بوده است.

شرکت گاز نهایت همکاری برای مشخص شدن سرنوشت عبور لوله گاز از این منطقه را انجام می‌دهد و اعتباری حدود یک میلیارد و ۶۲۰ میلیون تومان برای پژوهش در این محوطه را تقبل می‌کند. این شرکت در بخشی مناطق ترانشه‌هایی به عمق ۱۵ و در نقاط دیگر ترانشه‌هایی به عمق ۱۷ متر حفر کرده است که موجب از بین رفتن برخی گورها شده است. اما در نهایت با توجه به اهمیت منطقه و داده‌های به دست آمده از دل کاوش‌ها، مسیر عبور لوله گاز با مشورت منابع طبیعی، سازمان میراث فرهنگی و اداره گاز تغییر کرده و از دل جنگل می‌گذرد و این بار میراث طبیعی قربانی عبور لوله گاز می‌شود و تعداد زیادی درخت قلع و قمع می شود.

 

افزون بر سازه‌های معماری دوره صفوی از جمله تنورهایی که شبیه آنها را در روستاهای کنونی اطراف یافته‌اند، در بخشی از گورستان چند سازه  معماری چسبیده به گورستان پرسش هایی را بوجود آورده است؟ [/caption]

مطالعات و گمانه‌زنی تپه‌ای که اداره گاز برش زده در سال ۸۷  انجام شده است. بر اساس نتایج به دست آمده، این منطقه از دوره پیش از تاریخ مسکونی بوده است. اما این خلأ همچنان وجود دارد که باستان‌شناسان نمی‌دانند تا دوره اشکانی چه اتفاقاتی در این منطقه افتاده است اما پس از دوره اشکانی چند دوره بعد از اسلامی بویژه دوره صفویه را در این محوطه ردیابی کرده‌اند.

اکنون بر اساس کاوش‌ها تا کنون عرصه این محوطه ۶ هکتار در نظر گرفته شده و از طرفی تا ۱۵ هکتار آثار روی سطح قابل مشاهده است. جالب است بدانیم فقط باستان شناسان پا به این محوطه نگذاشتند. با کشف مُهرهایی از جنس قیر، و ابزارآلاتی از جنس آهن، زمین‌شناسان به کمک باستان‌شناسان آمدند و در ۸۰۰ متری منطقه غاری با رگه‌هایی از قیر طبیعی یافتند که اشکانیان از آن برای ساخت مهرها بهره برده‌اند.

همچنین آنها یک معدن آهن در نزدیکی محوطه کشف کردند که اشیا فلزی محوطه از جنس آهن این معدن است.

از سویی افزون بر سازه‌های معماری دوره صفوی از جمله تنورهایی که شبیه آنها را در روستاهای کنونی اطراف یافته‌اند، در بخشی از گورستان جند سازه معماری چسبیده به گورستان پرسش هایی را بوجود آورده است؟ نخست آن که آیا سازه برای دوره متأخرتر بوده و زیر آن گورهای دیگری است؟ یا شاید هم بخشی از سازه‌ای است که اشکانیان برای مردگانشان در آن مراسمی آیینی برپا می‌کردند؟ در یکی از گورها طاق باز سربازی اشکانی با زره دفن شده بود که اکنون بقایای او و آثار کشف شده رهسپار موزه ساری شده است.
 

تنورهای دوره صفوی وستمین که باستان شناسان آن را شبیه تنورهایی می‌دانند که هم اکنون در روستاهای اطراف منطقه کاوش استفاده می‌شود[/caption]

از سویی با توجه به اینکه محوطه‌های محدودی در درون مرزهای فعلی ایران از دوره اشکانی کاوش‌های گسترده شده این یافته‌ها چه تحولی در دانش ما درباره باستانشناسی دوره اشکانی ایجاد خواهد کرد. آیا چنین نگاهی لحاظ شده و هیات کاوش در این زمینه تخصص لازم را دارند یا خیر. همچنین گورستان بی شک مرتبط با استقرارگاهی بوده است، آیا شناختی از استقرارگاه این گورستان داریم؟ و آیا نباید مطالعات باستان شناسی این محوطه به جای تمرکز بر کاوش، تمرکز بیشتری بر شناخت زیست بوم و محیط داشته باشد و سپس، بنا به ضرورت، اقدام به کاوش شود؟

با توجه به سطح اشغال ۲۰ متری هر گور، باستان‌شناسان پیش بینی کرده‌اند بیش از ۲۵۰ گور در این منطقه وجود دارد.

اما اکنون این پرسش‌ها ذهن را به خود مشغول می‌کند ...


  • نخست آن که چرا همه گورها باید کاوش شوند؟

  • مگر در فصل یک به شیوه‌های تدفین دست پیدا نکردند؟

  • از سویی مگر متوجه رابطه این منطقه با شهر صد دروازه نشده‌اند؟

  • محل دقیق صد دروازه کجاست؟

  • وقتی هنوز محل دقیق آن مشخص نشده و تنها کاوش‌های پیش از انقلاب با حداقل ۵۰ سال قدمت پیش روی ما است چگونه حدس می‌زنیم اینجا یک روستای نظامی برای نجات شهر صد دورازه بوده است؟

  • اگر صد دروازه را مرکز پرگاری در نظر بگیریم آیا کل محدوده اطراف آن نمی‌تواند چنین وضعیتی داشته باشد؟ حتی  اگر دژ بالای کوه را ملاک قرار دهیم و از نوک کوه به دامنه‌های اطراف خطی رسم کنیم روستاهای زیادی می‌تواند وضعیت وستمین را داشته باشد آیا اگر این بخت همراه آنها بود که لوله گاز از دل آنها عبور کند، این روستاها هم برای باستان شناسان حایز اهمیت بود؟

  • اگر مسیر گاز عوض شده چه نیازی به چنین کاوشی است؟

  • آیا این کار شبیه تخریب مواد و منابع فرهنگی تجدیدناپذیر نیست؟

  • کشف شیوه تدفین به خودی خود چقدر اهمیت دارد، آن هم وقتی از ۱۳ نوع تدفین ۲ نمونه آن در این منطقه کشف شده است؟

  • آیا کاوش همیشه نباید آخرین مرحله در پژوهش‌های باستانشناسی باشد و پس از مطالعه زیست بوم منطقه هرجا نیاز شد کاوش‌های محدودی کرد؟

  • آیا هدف فقط تخیله آثار درون قبرها است؟ آیا در این صورت از این اقدام صرفاً باید به عنوان یک حفاری مجاز یاد کرد؟

  • از سویی با توجه به اینکه محوطه‌های محدودی در درون مرزهای فعلی ایران از دوره اشکانی کاوش‌های گسترده شده این یافته‌ها چه تحولی در دانش ما درباره باستانشناسی دوره اشکانی ایجاد خواهد کرد؟

  • آیا چنین نگاهی لحاظ شده و هیات کاوش در این زمینه تخصص لازم را دارند یا خیر؟

  • گورستان بی شک مرتبط با استقرارگاهی بوده است، آیا شناختی از استقرارگاه این گورستان داریم؟

  • آیا نباید مطالعات باستان شناسی این محوطه به جای تمرکز بر کاوش، تمرکز بیشتری بر شناخت زیست بوم و محیط داشته باشد و سپس، بنا به ضرورت، اقدام به کاوش شود؟

سفال آبی دوره صفوی[/caption]

در فصل نخست کاوش باستان‌شناسان به دنبال آن بودند که شیوه تدفین و معماری منطقه را کشف کنند اما با هر بار کاوش یک داده به داده‌های پیشین افزوده شده است مثلاً باستان‌شناسان فکر می‌کردند همه گورها خانوادگی، بیضی و کروی هستند اما گوری هم بوده که صرفاً یک نفر در آن دفن شده است. شاید یکی از پرسش‌های باستان شناسان این بوده که آیا همه گورها خانوادگی هستند؟ در این صورت با کشف گورهای جدید می توان گفت که گور تک نفره هم در وستمین وجود دارد. اما دلیل وجود چنین گورهایی چیست؟

از سویی در فصل گذشته ۱۲ گور نیمه کاره مانده بود که باستان شناسان فضای مستطیلی برخی را باز کرده  و بعضاً نصف دخمه را هم خالی کرده بودند اما چون مدت مجوز کاوش به اتمام رسیده بود نتوانستند مطالعات ۱۲ گور را کامل کنند از این رو در فصل دوم کاوش به بررسی این گورها پرداختند چرا که نمی‌شد گورها به حال خود رها شود و ممکن بود بر اثر عوامل طبیعی برخی داده‌های علمی مثلاً انگل‌ها را از دست بدهند. انگل‌شناسی این محوطه توسط دکتر غلامرضا مولوی دانشیار گروه انگل شناسی و قارچ شناسی دانشگاه علوم پزشکی تهران و شاگردش نگار بیژنی انجام شده است که هر دو در شهر سوخته هم مشغول کار بودند.

گورهای اسلامی وستمین[/caption]

باستان‌شناسان همچنان در فصل دوم در وستمین در حال گمانه‌زنی هستند تا وسعت این گورستان و محل استقرار را پیدا کنند. افزون بر گور دخمه‌های غربی در گورستان شرقی گورهای متفاوتی داریم. این کاوشگران به دنبال آن هستند که با توجه به حکومت ۴۸۰ ساله اشکانیان، در چه مدت و بازه زمانی در این محدوده زندگی جریان داشته است.

از طرفی انسان‌شناسان باید تشخیص دهند که اسکلت‌هایی که اینجا هستند، قومیتشان چیست و چون بیشتر جمجمه‌ها از بین رفته‌اند پاسخ به این پرسش سخت است. در کاوش‌های امسال اما چند جمجمه سالم به دست آمده که می‌تواند به پرسش‌هایی چون این انسانها برای چه دوره‌ای هستند؟ آیا متعلق به دوره اشکانی اند؟ یا فقط فرهنگ اشکانی را تجربه کرده اند و مردم بومی‌ منطقه اند و... پاسخ دهد.

پرسش دیگر این است که آیا عرصه به دست آمده است؟ باستان‌شناسان می‌خواهند وسعت عرصه را دقیق‌تر به دست آورند. آنها همچنان در فصل دوم کاوش در حال گمانه‌زنی هستند تا بدانند گورستان چقدر وسعت دارد. همچنین وسعت استقرارها چقدر است. از سویی شاید به داده‌های جدیدی در مورد گورستان و استقرارها دسترسی پیدا کنند. در این فصل باستان‌شناسان به دنبال تکمیل اطلاعاتشان در مورد ۱۲ گور و گمانه‌زنی هستند.

اما یک پرسش در این میان مطرح می‌شود که چرا با وجود ابزارآلات در دل گورها با ژئوفیزیک عرصه تخمین زده نمی‌شود؟ تعداد زیادی از باستان‌شناسان معتقدند ژئوفیزیک روشی صد در صد قطعی در باستان‌شناسی نیست و خطا دارد حتی اگر چنین نباشد با ژئوفیزیک نهایتاً بتوان حدس زد معماری کجاست اما به جزئیات نمی‌توان دست یافت مگر این که کاوش انجام شود.

مثلاً اگر بقایای اسکلت حیوانی را حین کاوش به دست آوردند باید جانور- باستان‌شناس به کمکشان بیاید و برای بقایای گیاهان موجود گیاه- باستان‌شناش را باید به یاری طلبید. ژئوفیزیک تنها حدود را مشخص می‌کند اما جزئیات را نمی‌تواند تعیین کند. مثلاً روی غلاف خنجرهای وستمین چوب به کار رفته است که باید آزمایش شود چوب چه درختی است. یا در مورد استخوان‌های حیوانات یک جانور- باستان‌شناس مثلاً باید بگوید از این تعداد  اسب چه تعداد بومی است و چند اسب برای ایران نیست و نژاد دیگری دارد.

لاشه سنگ‌های تاریخی سازه‌های معماری وستمین که کشاورزان آنها را هنگام شخم زدن در یک مکان جمع کرده‌اند[/caption]

در وستمین دکتر «فرزاد فروزانفر» انسان شناس و دکتر «آرکادیوش سولکی شیاک» استاد انسان‌شناسی دانشگاه ورشو لهستان در حوزه انسان‌شناسی کار کردند و توانستند جنسیت، حدود سن و آسیب‌های استخوانی و ... را مشخص کنند.

در گزارش فصل اول انسان‌شناسان کمک زیادی به باستان‌شناسان کردند. از سویی به دلیل خاک آهکی بسیاری از جمجمه‌ها سالم نماندند. حالا در فصل دوم با کشف چند جمجمه‌ سالم احتمالا انسان‌شناسان پاسخ‌های جدیدی برای پرسش‌های باستان‌شناسان پیدا خواهند کرد.

اما همچنان علت کاویدن این تعداد گور پرسش برانگیز است. آیا باستان‌شناسان در این منطقه فقط اشیاء را بیرون می‌آورند و گورها را می‌بندند؟ باستان‌شناسی صرفاً کاویدن و کاوش نیست. مهم حفظ و مرمت است حتی اگر انگیزه‌های بعدی همچون مطالعات معماری و گردشگری را به دنبال داشته باشد. باستان‌شناسان وظیفه نگهداری از این یافته‌ها برای آیندگان را دارند.

سال گذشته ۴۸ گور مورد کاوش قرار گرفته و اکنون پلمپ است به گونه‌ای که از بیرون چیزی دیده نمی شود و خاک بیرونی شبیه زمین خالی است که پلاکی روی آن نصب شده  که می گوید اینجا گور بوده است. از سویی چرا اشیاء گورها را خالی می‌کنند؟ باستان‌شناسان وستمین معتقدند نمی‌توان اشیاء مطالعاتی، نمایشگاهی و موزه‌ای را در بیابان رها کرد و باید موضوع امنیت را هم مد نظر قرار داد. باید آثار به دست آمده مرمت شود و در یک فضای مناسب نگه‌داری شود.

آتش زدن درختان زنده جنگل توسط کشاورزان برای تسطیح زمین جهت کشاورزی در منطقه وستمین کیاسر ساری! [/caption]

پرسش دیگر آن که آیا بخشی از انگیزه کاوش بیرون آوردن صرف اشیا است؟ در کاوش‌های باستان ‌شناسی بیرون آوردن اشیا هدف محسوب نمی‌شود، مطالعه روی اشیا هدف است. برای مطالعه، مجبور به خروج اشیا هستند اما مگر اشیا این منطقه همگی مربوط به یک دوره نیستند؟ باستان‌شناسان وستمین اقدام خود را این گونه توجیه می‌کنند که زندگی اشکانیان شامل ۴۸۰ سال می‌شود. نزدیک به ۵ قرن حکومت! این که هر شیء در آزمایشگاه تعیین کربن ۱۴ شود، فاصله زمانی را برای باستان‌شناسان مشخص می کند. فرضاً اگر ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال بین ساخت دو خنجر فاصله زمانی وجود داشته باشد، این تعیین سال نشان می‌دهد در دو دوره از این ۵ دوره اشکانیان مستقر در وستمین در دوره شکوفایی زندگی کردند. یا این که باستان شناسان به دنبال این هستند که نخستین گوردخمه با آخرین گور دخمه چقدر فاصله زمانی دارد؟ اینها پرسش‌هایی هستند که تک به تک پاسخگویی به آنها برای باستان‌شناسان وستمین ارزشمند است. شاید هم در هر کدام از این گورها شی‌ای پیدا شود که نمونه آن را تا کنون نداشتیم. از نظر باستان‌شناسان وستمین هر چه تعداد داده‌ها بیشتر باشد مطالعات دقیق‌تر است. فرضاً اگر ۱۰۰ مورد تدفین، یک انگل مشخص را نشان دهد این یافته خیلی مهم‌تر است تا این که در سه مورد این انگل یافت شود و راحت‌تر می‌توان حدس زد که انگل از آب منطقه منتقل شده یا از گربه‌سانان و...وستمین ظاهراً هنوز پرسش های زیادی پیش رو دارد.

کد خبر 1352

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 3 =